شروین وکیلی: آرای زرتشت و جنبشی که او در پایان هزارهی دوم پیش از میلاد در ایرانزمین پدید آورد، در سطحی جهانی انقلابی تمامعیار در عرصهی دین و اندیشه بوده است.
متنی که این نوآوریهای ریشهای و اثرگذار را نمایش میدهد گاهان است که دستِبرقضا هم به شعر تدوین شده است و هم ردپایی روشن از سرایندهاش در آن به چشم میخورد. از این رو، گاهان قابلاعتمادترین منبع برای شناسایی زرتشت تاریخی نیز هست.
در گاهان، زرتشت نه تنها به مثابهی پیامبری دورانساز، که همچون شاعری با بار رسالت بر دوش مینماید؛ شاعری که در بسیاری از بندها شرح حال خویش را با صداقتی چشمگیر و حسی همدلانه بیان میدارد. با بررسی تصویری که از زرتشت در گاهان منعکس شده است، از سویی میتوان دربارهی تاریخی بودن این شخصیت اطمینان یافت و از سوی دیگر به خودانگارهی زرتشت پی برد.
شعر شاید مناسبترین جا برای ردیابی خودانگارهها باشد. شرایط نیمهخودآگاهِ حاکم بر روند سرودن شعر، به همراه فشردگی ساخت زبانی و تنگنای تقارنهای وزنی و معنایی، باعث میشود تا حدیث نفس در شعر صادقانهتر، اغراقآمیزتر و صیقلناخوردهتر از یادداشتهای شخصی و خودزندگینامهها باشد. گذشته از این، زرتشت به عنوان بنیانگذار و رهبر سیاسی جنبش زرتشتی آغازین، موقعیتی همچون ابرانسان در زمینهی دینی ایران باستان دارد و این نکته که خود، خویشتن را چگونه میدیده و نیروهای درونی خود را چگونه صورتبندی میکرده است از اهمیتی بسیار برخوردار است.
در ابتدای اشتودگاه، بندهایی بسیار مهم (بندهای ۷ و ۸ و ۹) هست که گفتوگوی زرتشت و بهمن را چنین بازگو میکند:
* ای مزدا اهورا! بهراستی، تو را سپند (مقدس) شناختم، آنگاه که بهمن نزد من آمد و پرسید: «کیستی؟ از کدام خاندانی؟ در برابر شک و تردیدهای روزمرهی [جاری میان] خویشتن و جهان خویش چه راهی خواهی شناساند؟»
* آنگاه نخست به او پاسخ دادم: «منم زرتشت که با تمام توش و توان خویش دشمن سرسخت دروندان و پناه نیرومند اشونان هستم.»
ای مزدا! خواستارم که تا بدان هنگام که ستایشگر و سرودخوان توام، همواره از شهریاری مینویی بیکران تو برخوردار باشم.
* ای مزدا اهورا! بهراستی، تو را مقدس شناختم در آن هنگام که بهمن نزد من آمد و پرسید: «چگونه خود را بازمیشناسانی؟»
«با دهشِ آن نماز که نزد آذرِ تو میگذارم، تا آن هنگام که مرا توش و توان هست، به اشه خواهم اندیشید.»
این بندِ مهم، سرآغازی مناسب برای پرداختن به خودانگارهی زرتشت در گاهان محسوب میشود. چنانکه معلوم است، بهمن، فرشتهی پیامآور اهورامزدا، نزد زرتشت آمده است و از او دربارهی هویتش میپرسد. پرسش او بسیار اهمیت دارد، چون شیوهی صورتبندی هویت اشخاص در جامعهای را نشان میدهد که زرتشت عضوی از آن بوده است. هرچند زرتشت در گاهان از سلسلهمراتب اجتماعی جامعهای مستقر و کشاورزانه دفاع میکند و به سه طبقهی دارای خویشکاریهای گوناگون و سطوح متفاوت خانمان، شهر و کشور اشاره دارد، در هنگام رویارویی با بهمن با پرسشی سادهتر روبهروست.
بهمن به سادگی از او میپرسد که نامش چیست (کیستی؟/ چیش اَهی؟) و به کدام خاندان تعلق دارد (از کدام [تبار] هستی؟/ کَهیا اَهی؟). این بدان معناست که در جامعهی آغازینی که زرتشت را در خود پرورده، اشاره به نام فرد و خاندانش برای تعیین هویتش کافی بوده و این همان است که در جوامع کوچگَرد اولیه رواج داشته است. زرتشت وقتی به پرسش و پاسخ دربارهی هویتش مشغول است، نباید دربارهی خویشکاری و شغل و پیشهاش یا شهر و محله و سرزمینش توضیحی بدهد؛ چراکه این نهادهای اجتماعی در جوامع کوچگرد وجود نداشتهاند و تنها بعد از یکجانشین شدن و توسعهی زندگی کشاورزانه پدید میآیند، اما در جوامع کوچگرد روابطِ خونی است که حرف اول را میزند و هرکس تنها با ارجاع به والدینش و خاندان و دودمان و عشیرهای که در آن متولد شده است جایگاه اجتماعی خاصی مییابد.
جالب است که پاسخ زرتشت در بند هشتم با همین زمینه آغاز میشود، اما به آن محدود نمیماند. زرتشت نام خود را میگوید و بعد به رسالت و خویشکاریاش اشاره میکند. او، به جای آنکه بگوید زرتشت هستم از خاندان سپیتمان، میگوید: زرتشتم، پشت و پناه پارسایان (اشونان) و دشمن سرسخت دروغزنان. گویی که پارسایان و دروغزنان دو قبیله یا خاندان رقیب و معارض هستند و زرتشت با منسوب کردن خود به یکی و تبری جستن از دیگری، موقعیت خویش را در جهان تعیین میکند. این تعیین موقعیت دیگر کوچگردانه نیست، بلکه ماهیتی کارکردگرایانه و از این رو کشاورزانه دارد.
چنین مینماید که بهمن در این میان همچنان در چارچوبی کوچگردانه به هویت پیامبر میاندیشیده است. چون از پاسخ بند هشتم قانع نمیشود و باز میپرسد: «چگونه خود را بازمیشناسانی؟» (کَهْمائی ویویدویه وَشی؟)
روشن است که این پرسش تکرار مجدد دومین پرسش بهمن در بند قبلی است. بهمن قبلاً از زرتشت نامش و خاندانش را پرسیده، اما تنها نام و خویشکاریاش را دریافته است. پس باز میپرسد که هویت اجتماعی زرتشت بر مبنای دودمان و تبارش چیست. جالب آنکه این بار هم زرتشت در همان زمینهی کشاورزانه پاسخ میدهد: «[من خود را بازمیشناسانم با] دهش آن نمازی که نزد آذر/ آتش تو پیشکش میکنم.»
پاسخ زرتشت را به چند شکل گوناگون میتوان تفسیر کرد. سادهترین راه آن است که اصولاً این چرخش زبانی مهم را نادیده بگیریم و این کاری است که تقریباً تمام اوستاشناسان کردهاند و پرسش و پاسخ این دو را به شکلی در ترجمههایشان وصله و پینه کردهاند که شکاف میان چارچوب پرسش بهمن و پاسخ زرتشت به چشم نیاید. اگر نخواهیم از این روش سادهانگارانه استفاده کنیم، ناگزیر خواهیم شد با این پرسش رویارو شویم که چرا زمینهی نظری پاسخ زرتشت با پیشفرضهای بهمن، که چنین سرسختانه تکرار میشود، متفاوت است؟
تفسیر دمدستتر و عامتر آن است که جهانبینی عمومی زرتشتی با تأکیدش بر زندگی کشاورزانه و بنیادهای تمدن یکجانشینانه را در اینجا نیز جاری بدانیم و فرض کنیم که بهمن در قالبی سنتی و قبیلهای از پیامبر میپرسیده و او در سطحی متفاوت و نوظهور، که مناسب ادعا و تبلیغش بوده، بدان پاسخ میداده است. این تفسیر احتمالاً درست است. یعنی ردپای توجه زرتشت به زندگی کشاورزانه و اولویت بخشیدن به خویشکاری، به جای توجه دادن به تبار و دودمان، را در آن میتوان بازیافت، اما این برداشت کاملاً قانعکننده نیست؛ چراکه خودِ بهمن همان پیامآوری است که راه اشه و تشویق به زندگی کشاورزانه را به زرتشت آموزش داده است. از این رو، غریب است که اختلاف نظر میان این استاد و شاگرد دقیقاً به زمینهی تدریسشده مربوط باشد و تازه در آن هم زرتشتِ نوآموز از بهمنِ آموزگار سنجیدهتر و درستتر بنماید.
تفسیر دیگر آن است که زرتشت هنگام تأکید بر خویشکاری دینی خویش، در واقع داشته به پرسش بهمن در مورد تبارش پاسخ میداده است. اگر این برداشت درست باشد، زرتشت دو بار دربارهی تبار و دودمانش مورد پرسش واقع میشود و در هر دو مورد با اشاره به خویشکاری دینیاش پاسخ میدهد. در بارِ دوم، بهمن نیز، با وجود تکرار سؤال اول خود، در زمینهای نزدیکتر به زرتشت گزارهی خود را صورتبندی میکند: میخواهی خود را با چه کسی بازشناسی؟ آشکار است که در قالب دودمانی و کوچگردانه کسی حق انتخاب ندارد. هرکس تنها با رابطهی خونی تغییرناپذیرش با دیگران شناخته میشود و بازتعریف پرسش بهمن نشانگر این است که فرشتهی منش نیک نیز به چرخش نهفته در پاسخ زرتشت پی برده است. گویا قبیلهای تازه با اعضایی که داوطلبانه به عضویت آن درآمدهاند در شرف تکوین است. در اینجاست که زرتشت هویت خویش را بر مبنای خویشکاریاش و پیوندش با این قبیله بازتعریف میکند.
زرتشت میگوید: من از آن تبارم که پشتیبان اشونان و دشمن دروغزنان است. من از آن تبارم که برای آتش تو نماز میگزارد. کافی است به یسنای هفت هات و یشتها بنگریم تا ببینیم که فرشتگان مقدس دین زرتشتی و حتی خود اهورامزدا موجوداتی مقدساند که در انجام این مراسم دینی و پیشکش دادن بهراستی (اشه) اشتراک عمل دارند. زرتشت در واقع دارد به خویشکاریای اشاره میکند که آن را با خدایان و فرشتگان شریک است. وقتی بهمن از او میپرسد که به کدام خاندان تعلق دارد، او پاسخ میدهد که به خاندان قربانیکنندگان برای امر قدسی؛ یعنی خاندان اشونان و ایمانآورندگان و زرتشتیان که به قبیلهای بزرگ و نوظهور تعلق دارند؛ قبیلهای که خدایان و فرشتگانی مانند بهمن نیز عضو آن هستند. زرتشت، با سر باز زدن از بردن نام سپیتمان و سایر پدران ژنتیکیاش، به همخونی عمیقتری در جهان مینویی اشاره میکند. این بند نافی است که او را با تمام اشونان و نیکوکاران زرتشتی در یک قبیله و خانوادهی بزرگ جای میدهد و جالب آنکه خود خدایان نیز در آن عضویت دارند.
در متون متأخرتر پهلوی و اوستایی، تبارنامهی دقیق و روشن زرتشت نقل شده است. در خودِ گاهان هم در مورد خاندان زرتشت اطلاعاتی وجود دارد؛ یعنی هرچند خودانگارهی زرتشت در پاسخ به بهمن بیشتر بر خویشکاری دینیاش استوار است، اما دادههایی روشن در مورد خانوادهاش وجود دارد.
نخستین نکته در مورد پیامبر آن است که زرتشت نام دارد. این نام ۹ بار در گاهان نقل شده است[1] که در دو مورد نام پدرش نیز ذکر شده و عبارت زرتشت سپیتمان آمده است.[2]
نخست از نامش آغاز کنیم. زرتشت را از دیرباز «دارندهی شتر زرد» یا «شتر زرد» ترجمه کردهاند. شکل اوستایی این نام «زَرَثوشترَه» است که میتواند چنین معنایی بدهد. در این حالت، باید آن را ترکیبی از «زَرَه» به معنای زرین / زرد و «اوشتره» به معنای اُشتر/ شتر دانست. هر دو واژه در ترکیبها و شکلهای دیگر در گاهان و متون اوستایی و پهلوی و فارسی دری به کار گرفته شده است. چنانکه واژگانی مانند زرین و نامی مانند زریر از بخش نخست و نام شتر تا به امروز همچنان از این ریشه باقی مانده است. ترکیبهایی از این دست برای نام کسان نیز در دوران اوستایی رواج داشته است. چنانکه مثلاً گشتاسپ و گرشاسپ و لهراسپ و تهماسپ، همگی، به دارندگان انواع گوناگونی از اسبها اشاره میکنند. پدر و پدربزرگ زرتشت (پوروشَسپ و پیتریترَسپ) نیز نامهایی چنین داشتهاند، هرچند نامشان در گاهان ذکر نشده است. در ضمن میدانیم که شتر نیز در آن روزگار جانور محبوب و ارجمندی بوده است، حتی بلندپایهتر از اسب، چنانکه ایزدی مانند بهرام به شتر تشبیه شده است.[3] از این رو، هیچ بعید نیست که نام زرتشت همین «دارندهی شتر زرین» معنا دهد.
با وجود این، تفسیر کمتر پذیرفتهشدهی دیگری نیز در مورد معنای نام زرتشت وجود دارد که اوشتره را به «نور، درخشش» ترجمه میکند و نه شتر. این تفسیر از بازگشت به ریشهی هندوایرانی «اوش/ وَش» حاصل شده است که درخشیدن و سوختن معنی میدهد. چه بسا که نام اوشتره برای شتر نیز از همین بن گرفته شده باشد و به ارج و اهمیت این جانور، که معمولاً رنگی روشن دارد، اشاره میکند.
این دلالت معنایی اخیر از واژهی اوشتره در زبان اوستایی و دوران زرتشت وجود داشته است. چندانکه بارها در واژگان ترکیبی گوناگون اوشتره را در این معنا میبینیم. جالب آنکه در نامهای دیگری که عنصر اوشتره را در خود دارد، این واژه معمولاً در این معنا به کار گرفته میشود. مشهورترین نمونهی آن، فرشوشتره (پیرو دلاور و نامدار زرتشت) است که نامش «درخشش فره» معنا میدهد و ترجمهی «فره شتر» از نامش بیمعناست. اگر اوشتره در نام زرتشت در این معنا باشد، اسمش را باید به صورت «درخشان همچون زر» یا «درخشش زرین» ترجمه کرد. نامی از این دست هم ممکن است در آن دوران بر فرزندان نهاده شده باشد. بهویژه که گویا خاندان زرتشت به نامگذاری بر مبنای رنگها گرایشی داشتهاند. چون نام جد زرتشت، سپیتمان، هم «سپیدرنگ، روشن» معنا میدهد. گذشته از این، نامی با این دلالت معنایی، برای پیامبری که دارندهی فره ایزدی و نور درونی پنداشته میشده است، برازندهتر مینماید. از این رو، هرچند منکرِ محتمل بودنِ ترجمهی زرتشت به «دارندهی شتر زرین» نیستم، گمان میکنم زرتشتیان نخستین و پیروان او در دوران خودش، نامش را بیشتر به معنای درخشش زرین فهم میکردهاند که کنایهای است از فرهمند بودن و پیوندش با اهورامزدا که بارها در خود گاهان با نور مربوط دانسته شده است.
در مورد سایر اعضای خانوادهی زرتشت نیز اطلاعاتی در دست است. متون متأخرتر نام مادرش را دوغدو یا «دوغدووَه» ذکر کرده است که اصلاً در اوستایی و زبانهای وابسته (مانند سانسکریت) «دوشندهی شیر» معنا میدهد و با واژهی دوغ در فارسی امروزین همریشه است. از آنجا که از دیرباز دوشیدن شیر دامها کار دختران بوده است، این واژه بیشتر در معنای «دختر» به کار میرفته است. واژهی دختر در فارسی امروزین و سایر همخانوادههایش در زبانهای هند و اروپایی (از جمله doughter در انگلیسی که ثبت اولیهی «دوغ» را حفظ کرده است)، در اصل شکلی از همین واژه است.
گاهان فاقد آن اطلاعات دقیق و روشنی است که در متون دیرآیندهتر دربارهی زندگی خانوادگی زرتشت وجود دارد. بر اساس یشتها میدانیم که پیتریترسپ، پدربزرگ زرتشت، از طبقهی روحانیان (زَئوترَه) بوده است و علاوه بر پوروشسپ، که پدر زرتشت باشد، پسر دیگری به نام آراسْتی داشته که صاحب پسری نامدار به نام مَدیوماه (مَیدویمانْگهَه) بوده است.[4] و این شخصْ نخستین گرونده به زرتشت محسوب میشود. دوغدو مادر زرتشت نیز فرزند زوبیش و فراهیمروان بوده است.
بر مبنای متون بعدی، زرتشت سه بار ازدواج کرد. بار نخست با زنی که نامش به یادگار نمانده است وصلت کرد و دو پسر نامدارش از او زاده شدند. این دو اوروتَتنَر (یعنی مرد دلاور) و هورچیثْرَه (یعنی هورچهر، خورشیدچهر) نام دارند و در ادبیات آخرالزمانی زرتشتی نقشی مهم را بر عهده گرفتهاند. پس از او، زرتشت با زن گمنام دیگری درآمیخت و از او چهار فرزند زاده شدند: «ایسْترَهواسْتْرَه» که پسر بود و سه دختر به نامهای فَرینی، ثریتی و پوروچیسْتا. این دختر آخری، که نامش پرخرد یا اندیشمند معنا میدهد، همان است که در وهیشتوئیشتگاه از او یاد شده است[5] و اصولاً این متن را شادباشی دانستهاند که زرتشت به مناسبت ازدواج او و جاماسپ (وزیر کیگشتاسپ) سروده است. سومین زن زرتشت هووی، دختر فرَشوشْترَه، از خاندان هوگووَه بود که فرزندی نزاد. از این زن در دینیشت یاد شده است.[6]
به هر روی، هرچند اشارههایی جسته و گریخته به خاندان زرتشت در گاهان وجود دارد و این دادهها با شرح مفصلترِ متون بعدی همخوانی کامل دارد، وقتی زرتشت خود در گاهان از خویشتن نام میبرد، بیشتر به رسالتش و خویشکاریاش اشاره میکند. این خویشکاری او را با ایزدان و فرشتگان مربوط میکند و موقعیتی مرکزی در نظام هستی به وی میبخشد. دستگاه نظری زرتشتی شکلی از همذاتپنداری خداوند و انسان را پیشفرض گرفته است. البته آنچه اینجا اهمیت دارد آن است که زرتشت خویشتن را همچون موجودی نیرومند و یگانه تصویر میکند که به خاطر برخورداری از موهبتِ رایزنی با فرشتهی بزرگ (بهمن) و پیروی از راه راستین (اشه) از میان سایر مردمان برکشیده و برگزیده شده است.
در گاهان چنین تصویری از زرتشت ترسیم شده است: او کسی است که توسط اهورا برگزیده شده و توسط مزدا برای پیامبری به میان مردم گسیل شده است[7]، به همین دلیل هم، تنها کسی است که سخن سروش را میشنود[8] و سروش تنها به اندرون او راه مییابد[9]، اما رایزن اصلی او بهمن است که آموزندهی اصلی مانتره و خرد دینی است[10]. او از این رو از بهترین آموزهها برخوردار است[11]. او خواستار نیکآگاهی است و آن را به دست میآورد[12]، گفتارش شیرین و روان[13] و بلند و همراه با سرودهای مقدس مانتره است[14]. از آنجا که اهورامزدا را میپَرستد و قانون اشه را گرامی میدارد، میتواند با سرود و نیایش به او روی آورد و با چشم دل خویش بنگرد و گفتار و کردار و اندیشهی درست را که راهنمای مردمان به سرای سرود (بهشت) است بشناسد[15]. به همین دلیل، زرتشت خویشتن را راستیاندیش، راستیآموز و دانا دانسته است[16].
در هات ۲۹، که نخستین بیانیه در مورد رسالت زرتشت است، بر پیوند او با راستی و دانش بیشتر تأکید شده است. وقتی گاو از اهورامزدا رهاییبخشی را طلب میکند، پرسش و پاسخی درمیگیرد که در جریان آن، همه از هویت استادی میپرسند که توانایی رهاندن گیتی از دروغ را داشته باشد. واژهای که به این استاد اشاره میکند در اوستایی «رَتوش» است که میتوان آن را به «دانندهی راستی/ اشه» ترجمه کرد. جالب آنکه این صفت برای خود خداوند هم به کار گرفته شده است و تقریباً در تمام مواردی که این واژه به کار گرفته شده، به اهورا (سرور هستنده) یا هستی (اَهو) اشاره رفته است.
لقب دیگری که زرتشت به خود نسبت داده و شایان توجه بسیار است، «پزشک هستی» است. شکل اوستایی این واژه «اَهومْبیش» است که بخش نخست آن «اَهوم» به معنای هستی یا وجود و بخش دوم آن «بیش» به معنای پزشک است. واژهی فارسی امروزین پزشک در واقع شکل تغییریافتهی همین «بیش» است. به این ترتیب، زرتشت برای خود رسالتی قائل است که به درمان شدنِ هستی منتهی میشود. در دستگاه نظری او، هستی درگیر با نوعی بیماری است و پیامی که به زرتشت داده شده، روشی است که شفایافتن هستی از این آسیب را ممکن میکند. این دیدگاه آسیبشناسانه و درمانگرانه در مورد خویشکاری پیامبر، همان است که بعدها در آثار مانی با صراحت تکرار میشود[17] و با تحت تاثیر قراردادن متون مسیحی و مانوی به استاندهای متأخر برای نقش پیامبران تبدیل میشود.
با این وصف، ممکن است زرتشت به خودبزرگبینی و خودشیفتگی متهم شود، اما بندهایی در گاهان وجود دارد که همچون درددلهای صادقانهی مردی بسیار خودآگاه و نقاد مینماید. در هات مشهور ۲۹، روان گاو از آفرینش خویش شکایت میکند و از اهورامزدا سرداری میطلبد که بر نیروهای تاریکی چیره شود و او را برهاند. وقتی اهورامزدا زرتشت را به عنوان کسی معرفی میکند که این مهم را به انجام خواهد رساند، روان گاو برمیخروشد:
«آیا باید به پشتیبانی نارسایمردی ناتوان خرسند باشم و به سخنانش [گوش فرا دهم]؟ بهراستی، مرا آرزوی فرمانروایی توانا بود. کی فرا خواهد رسید آن زمان که چنین کسی با دستانی نیرومند مرا یاری دهد؟»[18]
آشکار است که زرتشت در اینجا خویشتن را همچون انسانی عادی تصویر میکند که حتی به قدر فرمانروا و سرداری نیرومند هم قدرت ندارد و روان گاو از نامزد شدنش برای رهاندن خویش ناراضی و از نتیجه ناامید است. با وجود این، زرتشت به خاطر پیوند با بهمن و پیروی از اشه نیرومند و دلیر میشود و کمر همت به نابودی دروغ میبندد. او آرزومند است که عمری دراز داشته باشد و بر ستیزهگران چیره شود.
زرتشت در بند زیبای دیگری از گاهان به همین ترتیب به ناتوانی و ضعف خود در مقام یک انسان اعتراف میکند:
«ای مزدا! من میدانم که چرا ناتوانم. از آن روی که خواستهام ناچیز است و کسانم اندکاند. از این (ناکامی) نزد تو گله میگذارم. تو خود نیک بنگر. من خواهان آن یاری و رامشم که دلداری به دلدادهای میبخشد. در پرتو اشه مرا از قدرت بهمن بیاگاهان.»[19]
میبینیم که در اینجا زرتشت به واقعهای که رخ داده است اشاره میکند. همکاران بلندپایهاش و سردستگان جوامع سنتی، او را از ارتباط با یارانش بازداشتهاند و او توانایی تلافی اعمالشان یا زورآزمایی با ایشان را ندارد. از این رو، اظهار تعجب میکند که با این ناتوانی چگونه خواهد توانست اسباب خرسندی اهورامزدا را فراهم آورد و رسالتش را به فرجام برساند.
زرتشت در بند دوم به روشنی خود را ناتوان میخواند. اصل واژهی مورد نظر در این بند «اَنَیشو» است که از پیشوند نفی «اَنَه» به همراه بنواژهی «اِشو»، به معنای «توانستن»، مشتق شده است. در این بند، دلیل این ناتوانی هم به سادگی در دو عامل کلیدی ثروت و پشتیبانی خویشاوندان خلاصه شده است. زرتشت «کَمنَفْشوا» و «کَمنانا» است. در این دو واژه جزء نخست همان «کم» به معنای اندک است که در فارسی امروز نیز کاربرد دارد. «نفشوا» در اوستایی به معنای رمه و گله است و تلویحاً ثروت نیز معنا میدهد. «نانا» هم از واژهی هنوز رایجِ «نَر» به معنای مرد و مردِ قبیله مشتق شده است. زرتشت در اینجا میگوید که در برابر مخالفانش ناتوان است و دلیل ناتوانیاش هم پایگاه اقتصادی و اجتماعی ضعیفش در درون جامعهی کوچگرد و رمهدار است؛ چراکه در این جوامع دو رکنِ یادشده تعیینکنندهی قدرت است. در جوامع یکجانشین است که عامل جدیدی به نام زمین و کشتزار به عنوان عامل ثروت و قدرت افزوده میشود و موقعیت و مقام فرد در دیوانسالاری سیاسی شهر بهتدریج جانشین پشتیبانی خویشاوندان در عشیرهاش میشود. زرتشت آشکارا در محیطی متفاوت تنفس میکند و هنوز با نیروهای جامعهی کوچگرد سروکار دارد. از این روست که با مرور گاهان میتوان به خاستگاه اجتماعی زرتشت و زمینهای که کار خود را در آن آغاز کرد پی برد. این البته رازی پوشیده نیست و تقریباً تمام اوستاشناسان در این مورد توافق نظر دارند که زرتشت کار خود را از درون جامعهای رمهدار آغاز کرده و منادی گذار به جامعهای کشاورز بوده است. با وجود این، بندهایی -مانند آنچه شرحش گذشت- نشان میدهد که روند تبلیغ و یارگیری و حتی پیروزی دین زرتشتی سراسر در زمینهای کوچگردانه سپری شده است. با نگاه به سه واژهی «یاران، خویشاوندان و همکاران» میبینیم که سرود یادشده در شرایطی بر زبان پیامبر جاری شده که دستگاه تبلیغ زرتشتی نظم و نسق و سلسلهمراتبی داشته است. اینکه همچنان در این دوران هم، زرتشت دو رکن قدرت را رمه و مردان همخونش تشخیص میدهد، به قدر کافی بیانگر است.
با وجود این، زرتشت مرد دوران گذار است. او برای شبانان همچون سرداری و برای کشاورزان همچون موبدی است؛ یعنی به نقش دوگانهی خویش در جامعهای در حال گذار آگاه است. او در جامعهای کوچگرد و متحرک زاده شده است که در آن دلاوری و جنگاوری ارزشمند دانسته میشود و از این رو باید که برای شبانان سرداری آزموده باشد. از سوی دیگر، او نویدبخش ظهور جامعهای نوین است و دگردیسی به نظام کشاورزانه را تبلیغ میکند؛ نظامی متمدن که در آن دستگاهی دینی و نقشی موبدانه مورد نیاز است. به این شکل، او باید نظمهای کهن حاکم بر نهادهای کوچگردانه را ویران کند تا ظهور تمدنی یکجانشین از دل آن ممکن شود. اینجاست که او با نمایندگان نظم کهن درمیآویزد. کَویها که امیران و رؤسای قبیلهای قدیمی هستند و به سبک زندگی کوچگردانه پایبندند، به همراه کاهنان دین کهن آریایی که کرپن خوانده میشوند، با او میستیزند. اما زرتشت قدرت رهبری بر مردمان را از بهمن به دست آورده است[20] و میداند که بر دشمنانش چیره خواهد شد[21]. او در گیتی بهترین کردار را نسبت به پارسایان و دروغزنان و آنان که گرایشی آمیخته دارند به جا میآورد[22]. با کوشش او خیرهسری و سرکشی نسبت به اهورامزدا مهار میشود و لطمه از گاو و چراگاه رخت برمیبندد و نکوهشگران و دشمنان در هم میشکنند[23]. از این روست که در بندی مهم از گاهان، فراز آمدن او همچون ظهور نجاتبخشی تصویر شده است.
بار امانتی که آسمان بر دوش زرتشت نهاده، چنان است که او را از مرتبهی انسانی عادی و ناتوان به پایگاهی مرکزی در نظام کیهان برمیکشد. اینکه او، در عین ناتوانی، پزشک هستی هم محسوب میشود، بدان معناست که موقعیتی مرکزی در کائنات اشغال کرده است. جهانبینی زرتشتی مستلزم چرخشی بنیادین در فهم تاریخ و زمان بوده است. در این تصویر نوساخته از تاریخ گیتی، زرتشت جایگاهی خاص دارد و همچون عاملی برای ارتقا و دگردیسی هستی نقش ایفا میکند. در این زمینه است که زرتشت خود را چنین توصیف میکند:
«… ای مزدا! بهراستی، او (زرتشت) در پرتو اشه چنین است: مقدس، برگزیده و محبوب، پزشک هستی، میراث همگان و نگهبانی مینویی.»[24]
در آغاز همین بندی که در اینجا نقل شد، زرتشت از اهورا میپرسد که پاداش کسی که در جستوجوی بهترین زندگی است کدام است؟ و بعد از زبان مزدا پاسخ میدهد که دارا شدنِ صفتهای یادشده سودی است که از کوشش در این راه برمیخیزد. بنابراین، ضمیر او (هْوو)، که در ابتدای این جمله آمده است، علاوه بر اشاره کردن به زرتشت (که از صفت پزشک هستی برمیآید)، امکان دستیابی به چنین موقعیتی را برای سایر پیروان و کوشندگان نیز بیان میدارد.
آنچه در این بند اهمیت دارد آن است که زرتشت و پیروانش میتوانند در پرتو اشه و در پی کوشش برای بهترین زندگی، «مقدس» (سپنتو) شوند. اگر این عبارت را با «نگهبان مینویی» (هارو مَینیو) جمع ببندیم، میبینیم که با برخی از صفات و مفاهیمی سروکار داریم که در جاهای دیگر برای توصیف خداوند مورد استفاده قرار گرفته است. برای نمونه، مینوی مقدس (سپندمینو) عنوانی است که در خودِ گاهان برای اشاره به خداوندی هماورد اهریمن کاربرد دارد.
تمام آنچه را که دربارهی تصویر زرتشت در گاهان گفته شد، میتوان به این ترتیب جمعبندی کرد:
نخست: زرتشت در گاهان تصویری از خود به دست میدهد که با انگارهی مرسوم در جوامع کوچگرد و رمهدار متفاوت است. او به جای اشاره به تبار و خاندانش، رسالت و خویشکاریاش را مبنای تعریف هویت اجتماعیاش میداند و مبانی قدرتش را در اموری آسمانی مانند برخورداری از آموزههای بهمن و پیروی از اشه جستوجو میکند، نه ثروت و خویشاوند. با وجود این، مشخص است که از درون جامعهای کوچگرد و رمهدار چنین میگوید و در تقابل با نظمِ پیرامون خویش است که خویشتن را بازتعریف کرده است.
دوم: از سوی دیگر، خودانگارهی زرتشت در گاهان بسیار فروتنانه و واقعبینانه است؛ یعنی او را همچون انسانی عادی با تمام ضعفها و ناتوانیهایش ترسیم میکند؛ انسانی که از مال و خواسته و پشتیبانی عشیرهای نیرومند برخوردار نیست.
سوم: در عین حال، این انگاره سویهای جاهطلبانه و بسیار مهم نیز دارد. زرتشت معتقد است به خاطر کوشیدن در مسیر راستی و پراکندن پیام اهورامزدا به مرتبهی موجودی برتر ارتقا یافته است. او، به عنوان پزشک هستی و میراث همگانی، در تقدس خدایان شریک شده است و مانند ایشان قلمرو مینویی را از دستاندازی دروغ پاسداری میکند.
خلاصه آنکه نشانههای روشنِ باور به «انسان-خدا»مداری را در خودانگارهی زرتشت در گاهان میتوان جست و یافت.
پانوشتها:
[1]– ۷۸/ ۷، ۲۹/ ۸، ۳۳/ ۱۴، ۴۳/ ۸، ۴۶/ ۱۳، ۴۶/ ۱۹، ۴۹/ ۱۷، ۵۰/ ۶، ۵۱/ ۱۵.
[2]– ۲۹/ ۸ و ۴۶/ ۱۳.
[3]– بهرامیشت، کردهی ۴، بندهای ۱۱-۱۳.
[4]– فروردینیشت، کردهی ۲۴، بند ۹۵.
[5]– ۵۳/ ۳.
[6]– دینیشت، کردهی ۵، بند ۱۵.
[7]– ۲۹/ ۹.
[8]– ۸/۲۹
[9]– ۴۳/ ۱۲.
[10]– ۱۰/۲۹
[11]– ۳۲/ ۱۶.
[12]– ۵۰/ ۹.
[13]– ۲۹/ ۸.
[14]– ۵۰/ ۶.
[15]– ۴۵/ ۸.
[16]– ۳۱/ ۱۹.
[17]– مانی در شاپورگان میگوید: پزشکی از بابل هستم و در جایی دیگر همچون پزشکی دورهگرد تصویر میشود که بقچهی داروی خود را بر زمین مینهد و مردم را فرامیخواند و مژده میدهد که «هرکه بخواهد، درمان خواهد شد.» (سرود پارتی: M4a)
[18]– ۲۹/ ۹.
[19]– ۴۶/ ۲.
[20]– ۳۳/ ۶.
[21]– ۳۲/ ۱۶.
[22]– ۳۳/ ۱.
[23]– ۵۳/ ۸.
[24]– ۴۴/ ۲.