اقتصاد ایرانشهری
اقتصاد به عنوان یکی از پایههای اساسی زندگی اجتماعی، نقش مهمی در تعیین سطح رفاه و کیفیت زندگی شهروندان دارد. به همین دلیل، بایسته است که یک سازوکار اقتصادی طراحی شود که بتواند بهترین فرصتها و امکانات را برای رشد و توسعهی افراد و جامعه فراهم آورد.
کوشش در آبادگری و شکوفایی اقتصادی
گسترش و پیشرفت کشور، که در روزگار کهن بیشتر در بخش کشاورزی نمایان میشد تا در صنعت، در ادواری از تاریخ ایرانِ پیش از اسلام به اوج ممکن خود رسید. در خوزستان، کهگیلویه، بختیاری، لرستان و فارس، گسترهی زمینهای زیر کِشت در زمان انوشیروان، سه تا چهار برابر زمینهای کشاورزی امروز بوده است.[1] ساخت كاریزهایی (قناتهایی) كه گاه درازای آنان به پنجاه كیلومتر میرسید، ایجاد بندها (سدها)، کندن چاهها و كانالها برای آوردن آب به شهرها برای آشامیدن و آبیاری زمینهایِ زیر كشت آبی، از کوششهای اقتصادی سازنده در زمان ساسانیان بوده است.[2]
هماهنگ نمودن سکهها از دید وزن و نما و به گردش درآوردن دوبارهی چک، سفته و برات در ایران ساسانی (پس از پیدایش آنها در دورهی هخامنشی) نشانگر استواری و شکوفایی اقتصادی کشور در آن سالها میباشد.[3] پرداختن به همهی سازندگیهای روزگار کهن ایران، از سیستم بانکی و پیک زمان هخامنشیان تا شهرسازی و بازرگانی شکوفای زمان ساسانیان، از دامنهی این پژوهش بیرون است. شاید این نکته خود گویا و بسنده باشد که نزدیک به دو هزار سکهی ساسانی در اسکاندیناوی، آلمان، انگلستان و روسیه یافت شدهاند که نشانگر اندازهی بالای داد و ستد این سرزمینها با ایران در آن روزگار بوده است.[4]
گفتنی است، در آغاز دورهی ساسانیان، نظریهپرداز نظام بینشی نوین ایرانشهر، تَنسَر، در بیان کوششهای اردشیر بابکان مینویسد که «در درازای تنها چهارده سال، در جمله بیابانها، آبها روان گردانید و شهرها بنیاد نهاد و روستاها پدید کرد».[5] کوشش برای آبادسازی کشور و افزایش تراز زندگی مادی و معنوی مردم نه تنها خود ارزشی والا برای بهتر ساختن گیتی بود، بلکه از بیکار ماندن فرمانروا و فرمانبر، که پیامدش تباهی و زوال است، نیز پیشگیری میکرد: «تباهی حکومت در بیکارگی شاه است و تباهی کشور در بیکار ماندن مردم».[6] اردشیر در وصیتنامهی سیاسی خویش نه تنها نفس آبادسازی را، که ارزشی والا است، ستوده و سفارش نموده، بلکه دست کشیدن از سازندگی را برانگیزندهی فروپاشی و حتی فروافتادن دولتها میداند: «بدانید که برافتادن حکومتها نخست از بیکار رها کردن مردم و سرگرم نساختن ایشان به کارهای سودمند آغاز شده است.»[7] همچنین اردشیر میافزاید: «شهریار خردمند و خوشبخت و پیروزگر و توانای بیداردل و ژرفبین همواره میکوشد دمی از بهبودی بخشیدن به کشور خویش بازنایستد».[8]
گواه دیگر بر اینکه در اندیشهی ایرانشهری، آبادسازی از ارزشهای کانونی جامعه بوده است و همچنین از بنیادیترین خویشکاری شهریاری به شمار میآمده است، مُهرهای حکومتی ایران ساسانی است. مسعودی وجود چهار مُهر را در زمان شاهی انوشیروان گزارش میکند که شاه فرمانها را بر پایهی موضوع، با یکی از این مُهرها دستینه میکرده و به کارگزاران میفرستاده است: مُهر فرمانِ کارهای مالیاتی که بر آن واژهی «داد» کنده شده بود. مهر دیگری برای زمینها و داراییهای کشور که واژهی «آبادی» بر روی آن کنده شده بود. سومین مهر برای کمک و یاریرسانی به گرفتاران و بلادیدگان که واژهی «شکیبایی» را دارا بوده و چهارمی که برای پیک و چاپار کاربرد داشته و بر آن واژهی «شتاب» نوشته شده بود.[9] چه زیبا در این چهار گونه مُهر، پیامی درخور و کوتاه در پیوند با درونمایهی فرمان گنجانده شده است: «داد» برای کارگزاران مالیاتی، «آبادی» برای کسانی که دستاندرکار سرپرستی ساختوساز کشور بودند، «شکیبایی» برای مصیبتزدگان و گرفتاران و «شتاب» برای کسانی که گوشهوکنار کشور را به هم پیوند میدادند.
در فرهنگ ایرانشهری، ویرانی به مرگ همانند میشود. پس، سازندگی تنها یک ارزش اخلاقی نیست، بلکه برای تبار ایرانی خودِ زیستن است. انوشیروان میگفت: «آبادانی چون زندگی است و ویرانی مانند مرگ است. کُشتن یک تن با رها کردن یک زمین بدون کِشت یکسان است و آن کس که توانایی آباد ساختن زمین خود را ندارد، به سبب آن که دستش خالی است، از خزانهی کشور به او وام میدهیم تا بتواند زندگی خود را سامان دهد».[10]
در شاهنامه، کیخسرو را در زمینهی آبادگری نیز، مانند دیگر ویژگیهای ستودهی آرمانشاهی، شهریار پیشتاز و نمونه میبینیم:
همه بوم ایران سراسر بِگشت به آباد و ویرانی اندر گذشت
هر آن بوم و بر کان نه آباد بود تبه بود و ویران ز بيداد بود
دِرَم داد و آباد کردش ز گنج ز داد و ز بخشش نيامدش رنج
فردوسی در شاهنامه سردودمان کیانیان، یعنی کیقباد، را رادمردی میداند که با بهکارگیری داد و دهش، آبادکنندهی گیتی است. شاهی که همینگونه شهریاری را به پسرش، کاووس، نیز سفارش مینماید:
وزان رفتهنامآوران یاد کرد به داد و دَهِش گیتی آباد کرد
سر ماه، کاووس کِی را بخواند ز داد و دَهِش چند با او براند
مالیاتگیری
انوشیروان به درستی تأثیر داد بر آبادانی را دریافته بود: «پس درست آن دیدم که باجگزاران (مالیاتدهندگان) را از کار خویش بیش از آنچه زندگی بدان برپای دارند و به آبادانی شهرهایشان پردازند نباشد. نیز روا ندانستم که به سود کشور و پاسداران کشور، دست آبادگران را تهی سازم و درماندهشان کنم، که اگر چنین کنم به سپاهیان و مالیاتدهندگان یکجا ستم کردهام. چه، اگر آبادگرانِ مالیاتدهنده تباه شوند، آبادی نماند و آبادی جز به کشور و مردم نباشد. اگر مالیاتدهندگان را مایهی زندگی و آبادانی نماند، جنگجویان که نیرو از آبادانی و آبادگران دارند نابود گردند که کشور جز از فزونی داشتهی مالیاتدهندگان آباد نگردد».[11]
دولت پسندیده در نزد نیاکان ما دولتی بود که در راستای بهزیستی مردم و افزایش ثروت ملی گام برمیداشت. کیخسرو کیانی، آرمانشاه شاهنامه، میگوید که «چنین سزد که مردم را به آبادانی وادار کنیم تا به آن روی آرند، زیرا که توانمندی کشور و مردم به مال است که خداوند آن را وسیلهی بهسازی رستاخیز کرده است».[12]
مالکیت خصوصی
مالکیت فرد بر داراییاش از اصول پذیرفتهشده و پشتیبانیشدهی عرف ایرانی بود و دین ایرانی زرتشتی هم آن را ارج مینهاد. بهرام گور در اشاره به مردی خسیس و تنگنظر که با داشتن مال و دارایی فراوان زندگی پستمنشانهای را پیشه کرده بود، به همراهانش میگوید: از آنجا که دارایی آن مرد خسیس ولی توانگر از خونریزی و دزدی به دست نیامده است، نمیتوان آزارش داد و یا مالش را از او به زور ستاند:
نبشت آنک گر دادگر بودمی همین مرد را نیز نپسودمی
نیاورد گِرد، این ز دزدی و خون نَبُد هم کسی را به بَد رهنمون
همین بَد که این مرد بُد ناسپاس ز یزدان نبودش به دل در هراس
بااینحال، نیکبختی کشور آنچنان اهمیتی را داراست که بر هر ارزش دیگر حکومت و جامعه، مانند مالکیت خصوصی، برتری دارد. چنانکه همین سامان فرمانروایی در زمان بلاش ساسانی، ارج به مالکیت خصوصی را به خاطر ارزش والاتری، یعنی نیکخواهی همگانی، به کناری مینهد. بدینگونه که شاه دستور میدهد که اگر به دلیل تهیدستی و نداری، خانوادهای از دهکدهی خویش کوچ نمایند، کدخدای ده را باید کیفر داد که در کمک مالی و خوراکی به آن خانواده کوتاهی کرده است.[13] نیکبود کشور، نیکخواهی برای همهی مردم و جلوگیری از گسترش ویرانی و بینوایی به دلیل خشکسالی و بلایای طبیعی، آن اندازه در اهمیت بودند که کدخدایان ناگریز میشوند تا از مال خویش به تهیدستان و گرفتاران کمک نمایند.
همچنین، در سخنان قباد، شاه ساسانی، در پاسخ به پرسش مزدک، بار دیگر پا گذاشتن بر مالکیت خصوصی افراد، بهویژه اگر پای مرگ و زندگی دیگر شهروندان به میان آید، آشکار میشود. اینجا، نداری و بینوایی به مارگزیدگی مانند شده و خوراک و مال انبوه، به پادزهر یا تریاک همانند شدهاند و قباد بر این باور است که اگر کسی از دادن پادزهر خود برای مارگزیدگی کس دیگری سرباز زند، جنایتکار است و سزایش مرگ است:
بدو گفت کان کس که مارش گزید همی از تنش جان بخواهد پرید
یکی دیگری را بُوَد پادزهر گزیده نیابد ز تریاک بهر
سزای چنین مرد، گویی که چیست که تریاک دارد درم سنگ نیست
چنین داد پاسخ ورا شهریار که خونیست آن مرد تریاکدار
به خون گَزیده ببایدش کُشت به درگاه چون خصمش آرد به پُشت
مسئلهی تأمین اجتماعی
تأمین اجتماعی یکی از بنمایههای اصلی اقتصاد ایرانشهری است. چنانکه اردشیر بابکان در نامه به کارگزارانش در استانهای دور و نزدیک کشور مینوشت: «در هر ماه، برای بینوایان مقرری به گردن گیر و سامان آن پرداختها را آشفته مساز».[14] همهی این نمونهها نیکوکاریهای بنیادینی هستند که در جوامع امروزی، تأمین اجتماعی و خدمات بهزیستی نامیده میشوند که از سوی دولت به شهروندان ارائه میگردند. بزرگمهر فرزانه نيز گفته است: «بهترين شادی پادشاه بايد به سبب نیکیای باشد كه از او به مردم رسيده است».[15] او پیامد آزمندی شهریار را رنج و آزار زیردستان و مردم میداند و بدینگونه، گرایش شاه به گردآوری مال را نکوهش میکند:
اگر پادشاه آزِ گنج آوَرَد تن زیردستان به رنج آورد
در همین راستا، از دیدگاه قباد ساسانی، «پادشاهی كه سياست و پرورش مُلک و غمخواری مردم به نيكويی میكند و در زمان پادشاهی او همهی مردم در رفاه و آسايش و فراغت و عافيتاند، از پادشاهان ديگر برتر است».[16] اینگونه، دولت آرمانی آن است که در سایهاش آب خوش از گلوی ملت پایین رود. شهریاران برجستهی ایران کهن، در دهشمندی و دستگیری از گرفتاران و مستمندان، بارها نمونههای کاربردی از خویشتن برجای گذاشتند: «مردم استخر (آبادترین شهر فارس در زمان ساسانیان) از نیامدن باران شکایتی به دست اردشیر دادند. او زیر آن نوشت: “اگر آسمان از باریدن بُخل ورزیده، ابر ما خواهد بارید. فرمان دادیم شکست شما را جبران و بینواییتان را با برگ و نوا کنند”».[17] در شاهنامه، شاپور یکم در وصیت سیاسیاش خزانهی کشور را از آنِ همگان بهویژه تهیدستان میداند:
مرا گنج دینار بسیار هست بزرگی و شاهی و نیروی دست
خورید آنکه دارید و آن را که نیست بداند که با گنج ما او یکیست
اردشیر بابکان یکی از خدمات اجتماعی کارآمد را برپا کرد و از یتیمان و بیوهزنان تهیدست پشتیبانی نمود. در اینباره میخوانیم که «بر خلایق ناظران برگماشت تا چون کسی متوفی شود و مالی نداشته باشد، غم تجهیز و اعقاب او بخورند».[18] بهرام گور با اعلام بخشایش گسترده برای پشتیبانی از ردههای آسیبپذیر، بهترین تأمین اجتماعی را از سوی حکومت به نمایش میگذارد و ورشکستگان با آبرو، سالخوردگان ازکارافتاده، کودکان بیسرپرست، بیوهزنان بدون پشتوانهی مالی و نیازمندان آبرومند را سزاوار کمکهای دولتی میداند:
تو آن خواسته گرد کن هرچ هست ببخش و مبر زان به یک چیز دست
کسی را که پوشیده دارد نیاز گر از بد همی دیر یابد جواز
کسی را که درویش باشند نیز ز گنج نهاده ببخشیم چیز
کسی کو بمیرد نباشدش خویش وز او چیز مانَد ز اندازه بیش
به درویش بخشم نیازم به گنج نبندم دل اندر سرای سپنج
همان نیز پیری که بیکار گشت به چشم گرانمایگان خوار گشت
دگر هرک را چیز بود و بخورد کنون ماند با درد و با باد سرد
کسی را که نامست و دینار نیست به بازارگانی کسش یار نیست
دگر کودکانی که بینی یتیم پدر مرده و مانده بی زر و سیم
زنانی که بیشوی و بیپوششاند که کاری ندانند و بی کوششاند
بر ایشان ببخش این همه خواسته برافروز جانِ روانکاسته
به فرمان انوشیروان، دولت از آسیبدیدگان در زمان انجام کار و همچنین بدهکاران (با بازپرداخت بدهی آنان) پشتیبانی نمود که این خدمات به راستی از خدمات اجتماعی دوران امروزی هم والاتر بود:
هر آن کس که از کار دیدهست رنج بیابد به اندازهی رنج، گنج
بگویید یکسر به سالار بار که از ما کند مزد را خواستار
وگر وام خواهی بیاید ز راه درم خواهد از مرد بیدستگاه
نباید که یابد تهیدست رنج که گنجور وامش بتوزد ز گنج
در بخش ۴۶ دفتر سوم دینکرد، خویشکاریهای نُهگانهی شهریار مانند رسیدگی به زنان ازکارافتاده، کودکان ناتوان، بیماران درمانناپذیر و ساخت درمانگاه، نمونههای روشنی از دهشمندی دولت میباشند. اینها خویشکاریهایی است که در این زمانه زیر عنوان مسئولیتهای سازمانهای بهزیستی و تأمین اجتماعی بر دوش دولتهای پیشرفته است.
نیکخواهی برای آیندگان
نه تنها بنیاد تصمیمگیریهای کلان کشور باید بر پایهی نیکخواهی همگانی برای همروزگاران باشد، بلکه نیکخواهی آیندگان نیز میباید در آن گنجانده شود. آموزگار اندیشهی سیاسیِ سالهای آغازین ساسانیان، تنسر، مینویسد که «هر پادشاه که برای خوشامد امروز خویش، قانون عقل جهانداری را فروگذارد و گوید چون اثر این فساد صد سال دیگر ظاهر خواهد شد، من امروز تشفی نفس خود فرونگذارم، به خطا میرود. حکما پادشاهِ باتمکین آن را خوانند که صلاح روزگار آینده بهتر از آن گوش دارد که غم زمانهی خویش را».[19] اینگونه، اندیشهی سیاسی – اقتصادی ایرانشهری نیکخواهی چند نسل را در چشمانداز خود میگذارد و نه تنها در برابر اکنونیان که دربارهی فرداییان نیز دولت فرمانروا را ناگزیر به پاسخگویی میداند.
نیکخواهی برای زیستبوم
در «زامیاد یشت» اوستا، افزون بر پاسخگویی شهریار در برابر مردم، از خویشکاری وی در برابر دیگر جانداران سرزمینمان نیز گفتوگو میشود: «فر کیانی پناه تیرههای ایرانی و جانوران پنجگانه و یاریرسانِ راستمردان و دین مزداپرستی است».[20] در نمونهی تاریخی دیگری، هم ارجگزاری به زیستبوم، که در پهنهی نیکخواهی همگانی جای میگیرد، از سوی ایرانیان به نمایش درآمده است و هم برتری دادن نیکبود کشور بر هر چیز دیگر، از جمله پاسداشت زیستبوم، جلوهگر شده است. داستان اینگونه بوده که اردشیر دوم هخامنشی با لشکریانش که برای سرکوب شورشی در «کادوس» (تالش) به سر میبردند، در کوه و دَمَن گرفتار سرما و تاریکی شب میشوند، ولی با وجود پروانهی شاه برای بریدن درختان و افروختن آتش، ایرانیان دل به بریدن درختان نمیدهند تا آنکه از سر ناچاری و برای نجات جان سربازان، خودِ شاه انداختن درختان را آغاز میکند: «سپاهیان به جایی رسیدند كه از نشیمنگاههای خود پادشاه بود و در آنجا باغ بزرگی پر از درختهای زيبا و آراسته بود. هوا بسیار سرد بود و شاه به سپاهیان اجازه داد كه از درختهای آن باغ ببُرند و براى گرم شدن خود به كار برند و بر درختهای صنوبر و سرو دريغ نگويند. ولی چون درختها زيبا بودند، سپاهیان را دريغ میآمد كه آنها را براندازند و سختى سرما را بر خود آسان سازند. اين بود که خود شاه، تبرى به دست گرفته و نخست چند درختى را از بزرگترين و زيباترين آنها برانداخت تا پس از وى سپاهیان تیشه بر آن درختها بنهادند و آتشهاى بزرگی پديد آوردند تا شب را به آسانی بگذرانند».[21]
در کمتر جایی در جهان آن روز اینچنین مهر و ارجی برای زیستبوم از سوی ملتی دیده شده است. سربازان از سرما به خود میلرزیدند و خطر مرگ را بیخ گوششان حس میکردند، ولی دست به تبر برای انداختن درختان نمیبردند. این نشانهای از آن نیکخواهی همگانی است که گروههای آدمیان وچارپایان را درنَوَردیده و گیاهان را نیز در بر میگیرد. با وجود این، نجات جان ایرانیان در آن شب سرد بر هر کار دیگری از جمله نگهداری از زیستبوم برتری داشت و نیکفرجامی کشور در آن بود. ازاینرو، اردشیر دوم هخامنشی برای انداختن درختان نخست خود دست به کار شد.
پذیرفتن ارزش انسان و ارجگزاری به جان و زندگی وی و همزمان، شناسایی خویشکاری آدمی در جهان، جانمایهی نگاه ایرانشهری به اقتصاد، جامعه و سرپرستی آن بود. افزون بر اینها، رواداری عرفی و دینی ایرانی به همهی شهروندان، نه تنها تن و جان که روان انسانها را نیز ارجمند مینمود. در همین زمینه، کارکرد ایران هخامنشی در کارتاژ (تونس کنونی) را، که توسط داریوش همایون بررسی شده، بازخوانی میکنیم: «مردم کارتاژ یک پیکر مفرغی به نام “مولخ” را میپرستیدند که هر از چند گاهی کودک بیگناهی را برایش با انداختن در آتش قربانی میکردند. زمانی که آن بخش از کارتاژ جزو امپراتوری هخامنشی شد، داریوش دستور داد که این رسم را براندازند و از آن پس دیگر آدمها را قربانی نکردند. قربانی کردن انسان در آن ناحیه، پیوندی به ادارهی شاهنشاهی پهناور هخامنشی نداشت. داریوش میتوانست بی اعتنا از کنار این زشتکاری بگذرد و کارش را بکند و برای خودش و شاهنشاهی گستردهاش هم گرفتاری برپا نکند، ولی شاهنشاه ایران این رسم زشت را برانداخت و به این کیش ضدانسانی بهایی نداد.»
این چارهجویی دولت در کاری که سودی برایش نداشت و ممکن بود به شورش کارتاژیها بینجامد، نشانهی چربِش جهانبینی ایرانی بر عافیتطلبی و سیاستبازیهای مرسوم است؛ یعنی در فرهنگ ایرانشهری، قربانی کردن هیچ انسانی در هیچجا روا نیست و باید بدون هیچ اگر و امایی از آن جلوگیری شود. با اینکه رواداری از ویژگیهای آشکار منش ایرانشهری بود، ولی اینجا دیگر باور و آرای اکثریت مردم آن ناحیه در کارتاژ ارجمند نیست. خودِ انسان است که ارجمند است. این چیرگی «نیکخواهی همگانی» بر «خواست عمومی» بود که در تصمیمگیری فرزانگان و خردمندان ایرانی نمود یافت. جلوی نادرستی و انسانستیزی باید گرفته میشد، حتی اگر آهنگ و رای اکثریت بر انجام آن کارِ نادرست بود.
راهکار اقتصاد ایرانشهری
بر پایهی سنت ایرانشهری در اقتصاد که در بالا نمونههایی از آنها آورده شد، در شرایطی که جهان امروز با چالشهای بزرگی همچون نابرابری اقتصادی، ویرانی زیستبوم و ناکارآمدی نظامهای اقتصادی دولتمحور روبهرو است، ضرورت بازاندیشی در مدلهای اقتصادی در راستای تحقق توسعهی پایدار و رفاه همگانی امری اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. در این راستا، راهکار اقتصادِ ایرانشهری بر پایهی سه اصل آزادی کامل فعالیت اقتصادی شهروندان، کمینهسازی مالیات، و ادارهی منابع ملی و طبیعی به دست سازمانهای صنفی مردمی میتواند گامی مؤثر در راستای رسیدن به این اهداف باشد.
اصل اول: آزادی کامل فعالیت اقتصادی شهروندان
آزادی اقتصادی به معنای توانایی هر فرد در گزینش و انجام فعالیتهای اقتصادی خود بدون دخالتهای نابجا و محدودکنندهی دولت است. این اصل بر این باور استوار است که افراد بهترین تصمیمگیرندگان برای خود و خانوادههایشان هستند و اجازه دادن به آنها برای فعالیت آزادانه در بازار به افزایش کارآفرینی، نوآوری و بهرهوری خواهد انجامید.
در اقتصاد ایرانشهری، شهروندان از آزادی کامل برخوردارند تا بتوانند به هرگونه فعالیت اقتصادی که مایلاند بپردازند، بی هرگونه محدودیت یا مداخلهی دولت. این امر موجب خواهد شد تا نوآوری، خلاقیت و ابتکار عمل در میدانهای گوناگون اقتصادی چشمگیرانه افزایش یابد و رقابت سالم در بازار منجر به بالا رفتن کیفیت خدمات و محصولات شود. همچنین، آزادی عملِ بخش خصوصی در تعیین میزان تولید، قیمتگذاری و پخش کالاها و خدمات، زمینهساز بهرهی بهینه از منابع و افزایش بهرهوری خواهد بود.
برای تحقق اقتصاد ایرانشهری، باید موانع قانونی و دیوانسالاری که بر سر راه فعالیتهای اقتصادی قرار دارد برداشته شوند. این امر دربردارندهی کاهش یا حذف مجوزها و مقررات دستوپاگیر، آسانسازی فرایندهای ثبت شرکتها و کسبوکارها، و پیریزی دادگستری کارآمد برای حل و فصل سریع اختلافات تجاری است. همچنین، باید از حقوق مالکیت فردی و حقوق قراردادها همهگونه پیشتیبانی شود تا اعتماد به بازار و دادوستدهای اقتصادی افزایش یابد.
اصل دوم: کمینهسازی مالیات
مالیاتها یکی از اصلیترین منابع درآمد دولتها هستند، ولی همزمان بار مالی سنگینی را بر دوش شهروندان و کسبوکارها میگذارند. برای ایجاد یک سامانهی اقتصادی کارآمد و پویا، بایسته است که مالیاتها تا جایی که شدنی است کاهش یابد. این امر میتواند از راه بهینهسازی ساختار مالیاتی و زدودن مالیاتهای نابایسته و پیچیده انجام شود.
در اقتصاد ایرانشهری، میزان مالیات تا جایی که شدنی است کاهش خواهد یافت و تنها برای فراهم آوردن هزینههای بنیادین و بایستهی دولت، مانند دفاع ملی، دادگستری و زیرساختهای پایه، مالیات گرفته خواهد شد. این امر موجب خواهد شد تا فعالان اقتصادی از انگیزهی بیشتری برای سرمایهگذاری و توسعهی کسبوکارهای خود برخوردار شوند و در نتیجه، رشد اقتصادی با شتاب بیشتری انجام پذیرد.
کاهش مالیاتها نه تنها انگیزهی شهروندان را برای کار و کوشش بیشتر افزایش میدهد، بلکه باعث جذب سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی نیز میشود.
همچنین، با کاهش مالیاتها توان خرید شهروندان افزایش مییابد که این امر به رونق اقتصادی و افزایش تولید میانجامد.
در کنار کاهش مالیاتها، باید توجه داشت که دولت باید هزینههای خود را نیز کاهش دهد تا بتواند توازن بودجه را نگه دارد. این امر میتواند از راه زدودن یا کاستن از هزینههای نابایسته و افزایش بهرهوری در ارائه خدمات همگانی انجام شود.
اصل سوم: ادارهی منابع ملی و طبیعی به دست سازمانهای صنفی مردمی
منابع ملی و طبیعی، از جمله منابع انرژی، معدنها، جنگلها و آبها، سرمایههای بنیادین ایراناند که باید به گونهی کارآمد و پایدار مدیریت شوند. در این راستا، ادارهی این منابع به دست سازمانهای صنفی مردمی میتواند به ایجاد یک سازوکار مدیریتی روشن و پاسخگو بینجامد که منافع همهی شهروندان را فراهم آورد.
این سازمانهای صنفی میتوانند به عنوان نمایندگان جامعه در مدیریت منابع ملی عمل کنند و با بهرهگیری از دانش و تجربهی مردمی، تصمیمهای بهتری برای بهرهی بهینه از این منابع بگیرند. همچنین، این سازمانها میتوانند نظارت دقیقی بر عملکرد دولت و شرکتهای خصوصی در بهرهبرداری از منابع ملی داشته باشند و از تخلفات و فساد پیشگیری کنند.
اینچنین، در اقتصاد ایرانشهری، مدیریت و بهرهبرداری از منابع ملی و طبیعی به دست سازمانهای صنفی مردمی خواهد بود. این امر موجب خواهد شد تا ذینفعان مستقیم این منابع در تصمیمگیریهای مربوط به آنها مشارکت داشته باشند و با حفظ منافع عمومی، از منابع بهطور بهینه و پایدار بهره گرفته شود. همچنین، درآمدهای حاصل از این منابع سرراست ازآنِ شهروندان خواهد بود و در راستای توسعهی اقتصادی و رفاه همگانی هزینه خواهد شد.
چالشها
با وجود مزایای بسیاری که این سه اصل به همراه دارند، پیادهسازی آنها با چالشهایی نیز همراه است. یکی از اصلیترین چالشها، مقاومت نیروهای سیاسی و اقتصادی قدرتمندی است که منافعشان رویاروی این اصول است. برای چیرگی بر این چالش، نیاز به آگاهیبخشی همگانی و ایجاد یک جنبش مردمی نیرومند است که بتواند خواستههای خود را به دولت و نهادهای قدرت منتقل کند.
چالش دیگر، نیاز به دگرگونیهای ساختاری و قانونی گسترده است که ممکن است زمانبر و هزینهبر باشد. در این راستا، باید برنامههای جامع و گامبهگامی طراحی شود که بتواند آهستهآهسته و با کمترین هزینهی ممکن، دگرگونیهای نیازین را اجرا کند.
چکیدهی سخن
سامانهی اقتصادِ ایرانشهری، بر پایهی سنت ایرانشهری، بر پایهی آزادی کامل فعالیت اقتصادی شهروندان، کمینهسازی مالیات و ادارهی منابع ملی و طبیعی به دست سازمانهای صنفی مردمی، میتواند به پاگیری یک سازوکار اقتصادی پویا، عادلانه و پایدار بینجامد. این سامانه با کاهش موانع و محدودیتهای دولتی، افزایش انگیزههای فردی و جمعی، و بهرهگیری از توانمندیها و دانش مردمی زمینه را برای رشد و توسعهی اقتصادی فراهم میآورد و منافع همهی شهروندان را تأمین میکند.
پینوشت:
[1] – Taxation in Persia, Mostafa Khan Fateh, JSTOR Articles
[2]- Qanats and Lifeworlds, English, page 194
[3] – JTOR, The Heritage of Persia, Richard Frye, p.224
۴- ایران و اسپانیا، شجاع الدین شفا، برگ ٧۴
۵- نامه تنسر، به کوشش مجتبی مینوی، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، برگ ٩٣
۶- عهد اردشیر، به کوشش احسان عباس، برگردان از محمد علی امامی شوشتری، برگ ٩٩
۷- عهد اردشیر، به کوشش احسان عباس، برگردان از محمد علی امامی شوشتری، برگ ٧۵
۸- عهد اردشیر، گردآوری از احسان عباس، برگردان به فارسی از امامی شوشتری، برگ ۶۴
۹- مروج الذهب، مسعودی، برگردان از ابوالقاسم پاینده
۱۰- تاریخ ثعالبی، برگردان از محمد فضائلی، برگ ۳۹۴
۱۱. تجارب الامم، مسکویه، برگردان از علینقی منزوی، جلد یک، برگ ٨۴.
۱۲- تاریخ ثعالبی، برگردان از محمد فضائلی، برگ ۱۵۶
۱۳- تاریخ تبری، برگردان از ابوالقاسم پاینده، جلد ٢، برگ ۶۳۷
۱۴- عهد اردشیر، گردآوری از احسان عباس، برگردان به فارسی از امامی شوشتری، برگ ١٢۴
۱۵ جاویدان خرد، ابن مسکویه، به کوشش بهروز ثروتیان، برگ ٨۵
۱۶- جاویدان خرد، ابن مسکویه، به کوشش بهروز ثروتیان، برگ ٧٩
۱۷- غررالسیر، ثعالبی، برگردان از محمد فضائلی، برگ ۴٨۴
۱۸- نامه تنسر، به کوشش مجتبی مینوی، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، برگ ۶٧
۱۹- نامه تنسر، به کوشش مجتبی مینوی، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، برگ ۵٢
۲۰- زامیاد یشت، کرده نهم، بند ۶٩
۲۱- ايرانیان و يونانیان به روايت پلوتارک، برگردان از احمد کسروی، برگ ٢٠٧
بخشهایی از این نوشته برگرفته شده است از: شاهین نژاد، پیشدرآمدی بر اندیشهٔ سیاسی ایرانشهری، چاپ دوم، ۲۰۱۵. با ویرایش و افزایش و کاهش.