کیستی ایرانی

کیستی (هویت) ایرانی

 

محور سخت گفتمان هویت ایرانی در واقع از مجموعه‌عناصر و عواملی شکل گرفته است که در طول سده‌های گذشته، یعنی پیش و پس از اسلام، به مهم‌ترین نشانه‌های ایران و تعریف ایرانی بودن، یعنی شناخت ایرانیان از خود، متمایز کردن خود از دیگران و در نتیجه شناساندن ایران و ایرانی به جهان خارج تبدیل شده‌اند. این عناصر سازنده‌ی هویت که امروزه فرضیه‌‌های محوری و بنیادین تعریف ایران و ایرانی و گفتمان هویت ملی ایرانیان را می‌سازند، در فرایندی تاریخی شکل گرفته، رو به تکامل گذاشته، به عنوان سنگ بنا و ستون‌های مستحکم بنای ایران قوام یافته و صلابت خود را به عنوان مهم‌ترین نشانه‌های ایرانی بودن در فرایند بحران‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گذشته به آزمون گذاشته‌اند.

این عناصر یا فرضیه‌های محوری سازنده‌ی هویت ایرانی، همان‌‌گونه که در نمودار نشان داده شده است، جنبه‌ی فراگیر دارند و نشانه‌های شناسایی و شناساندن تمامی ساکنان ایران در سطح کلان هویتی، پس از سطوح هویتی شخصی–فردی و اجتماعی، هستند. بحران و چالش‌های موجود نیز باعث نمی‌شود که نقش این عناصر سازنده‌ی محور سخت هویت ایرانی نادیده گرفته شوند و از دایره‌ی شاخصه‌های تعریف ایرانی بودن بیرون گذاشته شوند. در میان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی محور سخت هویت ایرانی می‌توان به چهار عنصر مهم سرزمین، تاریخ، میراث سیاسی و میراث فرهنگی ایران اشاره کرد.

نمودار: محور سخت، فرضیه‌های محوری و بنیادهای سازنده‌ی هویت ملی ایرانی

 

۱. سرزمین

سرزمین، در بحث‌های نظری مربوط به هویت، یکی از مهم‌ترین عناصر شکل‌دهنده‌ی هویت ملی بشر در نظر گرفته شده است.[1]

هویت ایرانی از روزگاران باستان تاکنون همیشه پیوند ناگسستنی با سرزمینی داشته است که در متون کهن مذهبیِ اوستایی از آن با عنوان «ایران‌ویج»[2] (ائیران‌ویجه) و بعدها «ایرانشهر»، «ایران‌زمین» و گاه «ایران‌ملک»[3] یاد می‌شده است. در واقع، براساس آثار تاریخی و اسطوره‌های ایرانی، تاریخ کشور همیشه با تلاش به منظور حفظ مرزهای ایران‌ویجه، ایرانشهر و ایران‌زمین در دوره‌ی باستانی و «کشور ایران» یا «ممالک محروسه‌ی ایران» در دوران پس از صفویه همراه بوده است.[4] مفهوم مرز و حفاظت از آن، که تعیین‌کننده‌ی چهارچوب‌های جغرافیایی سرزمین ایران بوده است، از دوره‌ی اساطیری تا دوران معاصر در کانون توجه دولت‌های ایرانی قرار داشته است. از اینجا است که هویت ملی ایران با جغرافیا و سرزمین پیونده می‌خورد. سرزمین ایران یا ایران‌زمین کانون مشترک زیست همه‌ی ایرانیان برخوردار از ادیان و ساختاربندی‌های اجتماعی گوناگون بوده است. همین عنصر سرزمینی است که اساس و بنیان مفهوم «وطن» را در ادبیات فارسی به وجود آورده است. مفهوم «کشور» که معنای گسترده‌تری از وطن دارد و علاوه بر پیوندهای عاطفی، پیوندهای سیاسی ایرانیان را نیز با سرزمین خود مشخص می‌کند، از دوره‌ی باستان به بعد برای ایران پیام‌آور محدوده‌های جغرافیایی و مرزهای ایران بوده و تعبیر «کشور ایران» را به وجود آورده است. در واقع مفهوم «کشور» خود یک مفهوم سرزمینی نیز هست و به همین دلیل واژه‌ی «ایران‌زمین» مشخص‌کننده‌ی محدوده‌های آن است. برخلاف دیدگاه‌های پست‌مدرن یا نگاه‌های ایدئولوژیک قوم‌گرایانه، ایران به مثابه‌ی یک مفهوم جغرافیایی و یا در معنای «کشور» مخلوق دوران مدرن نیست، بلکه از دیرهنگام یک پدیده‌ی «سرزمینی» را تداعی می‌کرده است.

جراردو نیولی، ایران‌شناس، در اثر برجسته‌ی خود به نام ایده‌ی ایران نشان می‌دهد که چگونه «ایران» به مثابه‌ی یک مفهوم قومی از دوران هخامنشیان و به مثابه‌ی یک مفهوم هویتی سرزمینی از اواسط دوران اشکانی برای ایران معنا پیدا کرد و با ظهور دودمان ساسانی رسمیت یافت.[5] بسیاری از شعرا و نویسندگان ایرانی پس از اسلام همین مفهوم سرزمینی را در اشعار حماسی و غیرحماسی به ایرانیان زمان خود منتقل کردند و مفهوم جغرافیایی هویت ایرانی را با موجودیت ایرانیان یکسان دانستند. برخی از شعرای ایرانی، همچون نظامی گنجوی، ایران را به مانند یک واحد سرزمینی، قلب زمین خوانده و آن را با همه‌ی جهان برابر دانسته‌اند.

همه عالم تن است و ایران دل           نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد         دل ز تن به بود یقین باشد[6]

این موضع‌گیری نه تنها بیانگر نوعی علاقه‌ی وافر به سرزمین ایران است، بلکه در نهایت، فداکاری و از جان‌ گذشتگی، یعنی از دست رفتن «تن» فانی در راه «دل» باقی (ایران‌زمین) را توصیه می‌کند و همچنین تلاش برای حفظ مرزها و ارزش‌های ملی و تمدنی آن را.

شاید بتوان گفت سرزمین، که وجود آن با هستی و نیستی کیان ایرانی پیوند دارد، در میراث ادبی و تاریخی و مذهبی ایران از دوران باستان، شاخص‌ترین ویژگی و نشان هویت ایرانی قلمداد شده است. برخی از پژوهشگران با کنکاش درباره‌ی کاربرد واژه‌ی ایران در نوشته‌های ادبی و تاریخی، وجود دیرپای این شاخصه‌ی مهم سرزمینی هویت ایرانی را در دوره‌های گوناگون نشان داده‌اند.[7]

 

۲. تاریخ ایران

تاریخ ایران یکی از عمده‌ترین عناصر سازنده‌ی هویت ملی ایران است، چراکه بیانگر آغازین‌دوره‌های شکل‌گیری روح جمعی و دیرینه بودن هویت ملی ایران است. البته باید به این نکته‌ی مهم توجه داشت که اصولاً تاریخ ایران از دو بخش عمده‌ی اساطیری و تاریخی تشکیل شده است و این دو بخش در آثار تاریخی مربوط به ایران به خوبی جلوه‌گر است.

نکته‌ی دیگر این است که نباید گمان کرد بخش اساطیری به دلیل ابهامات آن و کمبود مستندات تاریخی بی‌اهمیت است و نباید بر آن به مثابه‌ی عناصر سازنده‌ی هویت ملی ایران تکیه کرد. بر عکس، مورد ایران نشان می‌دهد که اساطیر ایرانی که بعدها در بخش‌های عمده‌ی شاهنامه‌ی فردوسی گردآوری شده و پیش از آن در خدای‌نامک و آیین‌نامک‌های پیش از اسلام و در کتاب‌های دینی ایرانیان تجسم یافته بود، نقش بسیار اساسی، شاید مهم‌تر از بخش تاریخی آن، در بازسازی سیاسی جامعه‌ی ایرانی و تداوم سرزمینی و تاریخی آن بازی کرده‌اند.[8]

در واقع این قدرت اساطیر ایرانی بود که بسیاری از اقوام مهاجر به ایران نظیر قبایل ترک را به خود جلب و به ایرانی کردن آن‌ها کمک کرد. اساطیر ایرانی در چهارچوب دولت‌های پی‌درپی سلسله‌های اشکانی و ساسانی همچنان محفوظ ماندند و برخلاف سایر اساطیر منطقه، همچون اساطیر میانرودان یا بین‌النهرین که به دلیل انقطاع تاریخی و نهادی (فقدان دولت) رو به فراموشی گذاشتند، پس از اسلام نیز همچنان مایه‌ی مباهات ایرانیان بودند. این ادبیات اسطوره‌ای، در رستاخیز سیاسی ایران در قرن‌های نخستین هجری، نقش برجسته‌ای بازی کرد.

همین قدرت و جذبه‌ی بخش اساطیری تاریخ ایران بود که بسیاری از پادشاهان تاریخ ایران پس از اسلام، نظیر سلطان محمود غزنوی، فرمانروایان شمال ایران (آل‌بویه و دیلمیان) و حتی شاه اسماعیل صفوی[9]، به آن مباهات می‌کردند و با رساندن نسبت خود به سلسله‌های اساطیری و شخصیت‌های اسطوره‌ای ایران، هم‌وغم خود را جهت استحکام دولت ایرانی و بازسازی فرهنگی، تاریخی، تمدنی و سرزمینی آن به کار می‌برند. بسیاری از ایرانیان نیز با تداوم شیوه‌های روایت‌گونه‌ی این تاریخ کهن و باستانی از طریق شاهنامه‌ی فردوسی، به‌ویژه بخش اساطیری آن، با گذشته‌ی خود آشنا و به شناخت هویت ملی خود نائل می‌شدند. بی دلیل نیست که در کتاب‌های تاریخی پس از اسلام و در آثار بسیاری از شعرا و نویسندگان ایرانی، نشانه‌های علاقه‌مندی به اساطیر ایران مشاهده می‌شود.

آثار شعرای بزرگی همچون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، حافظ و سعدی شیرازی، مولوی[10]، خیام و صدها شاعر کهن و معاصر ایران، نظیر شهریار، اخوان ثالث، پروین اعتصامی و دیگران و نیز کتاب‌های تاریخی همچون تاریخ طبری، تاریخ سیستان[11]، تاریخ بلعمی، تاریخ یعقوبی، زین‌الاخبار گردیزی، راحه‌الصدور راوندی، روضه‌الصفای خواندمیر، ناسح‌التواریخ مربوط به دوره‌ی قاجار، فصیحه‌الملوک غزالی، فارسنامه ابن‌بلخی و صدها اثر تاریخی و اخلاقی دیگر به تاریخ باستان ایران و به‌ویژه بخش اساطیری آن اشاره‌ای فراوان دارند.[12] بی دلیل نیست که برخی از پژوهشگران ایرانی، نقش اساطیر ایران را در زنده نگاه داشتن تداوم تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران از همه مهم‌تر می‌دانند.[13] تمام آثار نظم و نثر مورد اشاره به تاریخ ایران از دوران اساطیری آن (آفرینش کیومرث به منزله‌ی اولین انسان روی زمین) تا پایان دوره‌ی ساسانی توجه خاصی کرده و آن را به مثابه‌ی تاریخ ایران معرفی کرده‌اند. علاوه بر آثار ایرانیان، بسیاری از نویسندگان غیرایرانی همچون یونانیان، رومیان و اعراب نیز به این تداوم تاریخی ایران از دوره‌ی اساطیری تا ظهور اسلام اشارت فراوان داشته‌اند.[14]

به هر روی، تاریخ ایران از دوران نخستین آن تا به امروز شکل‌دهنده‌ی نگرش و شخصیت ایرانی بوده و بنیان مهمی برای شناخت ایرانیان از خود و شناساندن خود به دیگران و به عبارت دیگر هویت آنان به شمار می‌رفته است. اساطیر ایرانی تا امروز نقش مهمی در آگاهی مردم ایران از تاریخ و هویت ملی خود بازی کرده‌اند.

 

۳. میراث سیاسی و نهاد دولت

یکی از عمده‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده‌ی هویت ملی ایرانی، که در میراث تاریخی و ادبی آن بازتاب یافته است، میراث سیاسی ایران و مسئله‌ی تداوم دولت ایرانی است که بیشتر پژوهشگران مسائل هویت ایرانی آن را نادیده گرفته‌اند. اندیشه‌ی «ایرانشهری»، یعنی دولت و شهریاری آرمانی که در ادبیات سیاسی کشور تجسم یافته بود، عامل مهم رستاخیز سیاسی ایران و ظهور دولت‌های محلی ایران پس از اسلام بود. این اندیشه‌ی ایرانشهری و میراث سیاسی دولت و ساختارهای آن به گونه‌ای نادرست در نظام‌های خلافت و دولت‌های پس از ظهور اسلام مورد تقلید قرار گرفت و سنگ بنای دولت‌های اموی و عباسی شد.[15]

در واقع چنانچه تاریخ و سرزمین ایران را دو پایه‌ی اساسی تداوم هویت ایرانی بدانیم، نهاد دولت و اندیشه‌ی ایرانشهری[16]، که در واقع به لحاظ فلسفی-سیاسی همان دولت آرمانی مبتنی بر عدالت و قدرت است، پایه‌ی سوم آن را تشکیل می‌دهد. در اندیشه‌ی سیاسی ایران باستان، در واقع این دولت است که پاسداری اصل تداوم تاریخی و سرزمینی ایران را به عهده دارد و هرچه میراث سیاسی ایران، یعنی اندیشه‌ی دولت مبتنی بر عدالت و قدرت، بیشتر با اندیشه‌ی شهریاری آرمانی و ریشه‌ی مردمی آن تطابق یابد، تداوم تاریخ و سرزمین ایران آسان‌تر و مستحکم‌تر خواهد بود. انحراف دولت و رهبران سیاسی از اندیشه‌ی عدالت موجب دور شدن فره ایزدی از آن‌ها خواهد شد.[17] این مسئله شکافی میان طبقه‌ی حاکم و مردم ایران به وجود خواهد آورد که گسست‌های تاریخی و سرزمینی را به دنبال خواهد داشت.[18]

حضور میراث سیاسی، یعنی اندیشه‌ی دولت عادل و مقتدر ایرانی، در تمامی آثار تاریخی مربوط به ایران، چه بخش‌های اسطوره‌ای و چه تاریخی آن، نمودار است. در واقع، همین خاطره‌ی تاریخی از دولت ایرانی در عصر اساطیر و عصر تاریخی‌تر اشکانی و ساسانی بود که به نخبگان ایرانی پس از اسلام برای احیای اقتدار ایران انگیزه داد. بدون شک بنیان‌گذاران دودمان‌های محلی ایرانی نظیر صفاریان، طاهریان، آل‌بویه، دیلمیان، سامانیان و دولت‌های بعدی نظیر غزنویان و تمامی دولت‌های ایرانی پس از حمله‌ی مغول، از وجود دولت‌های مقتدر ایرانی پیش از اسلام آگاهی داشته و از آن انگیزه گرفته‌اند. اظهارنظرها، موضع‌گیری‌ها و سیاست‌های این نخبگان حاکم، که در کتاب‌های تاریخی زمان خود آن‌ها ثبت شده است، حاکی از این آگاهی تاریخی است. به‌علاوه، تلاش‌های نخبگان محلی ایرانی برای احیای میراث سیاسی و تاریخی ایران از دوران اساطیری تا ظهور اسلام در قالب کتاب‌های نظم و نثر جدید، نظیر انواع شاهنامه‌های قبل از فردوسی[19]، بازتاب یافته است. خود شاهنامه نشان از تأثیرگذاری میراث سیاسی ایران در تداوم دولت ایرانی و احیای سریع آن پس از گسست‌های طولانی و یا کوتاه دارد. دولت ایرانی نه تنها عامل اصلی تداوم تاریخی و سرزمینی ایران بوده است، بلکه وظیفه‌ای اساسی برای ارتقای میراث ادبی، تمدنی و دینی آن نیز داشته است.

 

۴. میراث فرهنگی ایران

سرزمین، تاریخ، اندیشه‌ی دولت آرمانی در آداب و رسوم، سنت‌ها و آیین‌ها و آثار نثر و نظم بسیار متعددی ثبت شده است که می‌توان از آن به مثابه‌ی میراث فرهنگی ایران نام برد. میراث فرهنگی ایران خود از سه رکن آیین‌ها و رسوم، زبان ملی و نیز دین تشکیل شده است.

الف. آیین‌ها و رسوم ایرانی

این عنصر دربرگیرنده‌ی رسوم و آیین‌هایی است که از عهد واپسین تاریخ ایران تا به امروز همچنان تداوم یافته و بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت و فرهنگ ملی ایرانی شده‌اند. برخی از این آیین‌ها، همانند نوروز، نه تنها در ایران کنونی، بلکه در ماورای مرزهای آن، یعنی در حوزه‌ی تمدنی ایرانی، در گستره‌ی ایرانشهر، گرامی داشته می‌شود و همه‌ی جهانیان نیز آن را نشانه‌ای از فرهنگ و میراث فرهنگی ایران می‌دانند. برخی از آداب و رسوم ایرانیْ پس از اسلام نیز در بستر دین جدید همچنان تداوم پیدا کرد. برخی از این آیین‌ها، نظیر جشن‌های سده و مهرگان، که در دوره‌های اخیر نیز گرامی داشته می‌شوند، همچنین در زمره‌ی میراث فرهنگی ایران قرار دارند. میراث فرهنگی همچنین کتاب‌ها و آثار برجسته‌ای است که درباره‌ی تاریخ، گستره‌ی سرزمینی، آیین‌ها و سنت‌ها و اندیشه‌های دینی-فلسفی و سیاسی ایران به رشته‌ی تحریر درآمده است. در این زمینه، به‌ویژه آثار منظوم پس از اسلام اهمیت فراوان پیدا می‌کند. آثار شعرای بزرگی همچون فردوسی، رودکی، نظامی، حافظ، سعدی، مولوی، ناصرخسرو، انوری، ابوسعید ابوالخیر، سنایی، عطار، خیام و صدها شاعر دیگر دربردارنده‌ی بخش‌های مهم تاریخ، گستره‌ی سرزمینی، میراث سیاسی (نهاد دولت) و اندیشه‌های سیاسی، فلسفی و دینی ایرانیان است. مفاهیم والای شاهنامه، گلستان و بوستان سعدی، غزلیات حافظ، مثنوی معنوی و خمسه نظامی و ده‌ها اثر ادبی دیگر گنجینه‌های گران‌بهایی هستند که نه تنها نظایر آن‌ها را کمتر می‌توان در سایر نقاط جهان یافت، بلکه شکل‌دهنده‌ی روح و روان ایرانی در گذر تاریخ نیز بوده و نقش بسزایی در بیداری ملی و آگاهی مردم از هویت ملی خود تا به امروز داشته‌اند.[20]

ب. زبان ملی (فارسی)

در کنار آیین‌‌ها و رسوم ایرانی، ابزار زایش و تبلور آثار میراث ادبی ایران، یعنی زبان فارسی، از اهمیت والایی برخوردار می‌شود. گرچه برخلاف نظر برخی از پژوهشگران، تنها نمی‌توان به زبان فارسی به منزله‌ی عمده‌ترین عنصر سازنده‌ی هویت ایرانی اکتفا کرد، اما از آنجا که بیشتر میراث ادبی، تاریخی، عرفانی، دینی و فلسفی اندیشه‌ی ایرانی و نیز اکثر کتاب‌های نظم و نثر مربوط به تاریخ و اساطیر ایران به زبان فارسی نوشته شده است، این زبان را می‌توان یکی از ارکان عمده‌ی هویت ملی ایرانی و تداوم خاطره‌ی تاریخی، سیاسی و سرزمینی آن به شمار آورد.

پژوهش‌های اخیر‌تر زبان‌شناسی نشان داده است که زبان فارسی نو یا فارسی دری از حداقل یک و نیم قرن پیش از اسلام زبان رایج ایران بوده و به‌ویژه به عنوان زبان آموزشی و دیوانی نقش مهمی در پیوستگی میان ایرانیان بازی کرده است.[21] فارسی دری به عنوان زبان محاوره‌ای و آموزشی قابل‌فهم همه‌ی ایرانیان، در دوران گذار از ایران باستان به ایران پس از اسلام همچنان زبان عمومی جامعه‌ی ایران بود و اگرچه از سال ۸۰ هجری به عنوان زبان دیوان خلافت جای خود را به عربی داد، اما پس از دو قرن بار دیگر در چهارچوب شعر فارسی رسالت خود را در نگهداری هویت تاریخی و فرهنگی ایران به نمایش گذاشت و پس از اندکی به زبان مکتوب نه تنها ایران، بلکه بخش‌های بزرگی از جهان اسلامی تبدیل شد.

گذشته از این و بدین ترتیب، برخلاف دیدگاه‌های غیرتاریخی برخی پژوهشگران و یا نخبگان قوم‌گرا، زبان فارسی هرگز بر اقوام ایرانی تحمیل نشده[22] و میراث ادبی نظم و نثر همه‌ی اقوام ایرانی عمدتاً به زبان فارسی ثبت شده است. رواج زبان فارسی به مثابه‌ی زبان اداری و آموزشی ایران به دوران معاصر محدود نمی‌شود ‌و از سیاست‌های دولت مدرن پس از مشروطیت نیست، بلکه در گذشته‌های دور و نزدیک نیز تمامی ایرانیان ساکن کشور، حتی در دورافتاده‌ترین نقاط آن به زبان فارسی آموزش می‌دیده و تحصیل می‌کرده‌اند.

نه تنها وجود صدها اثر تاریخی، ادبی و دینی فارسی متعلق به مناطقی همچون آذربایجان، کردستان، ‌خوزستان و بلوچستان نشانگر رواج زبان فارسی در این مناطق بوده، بلکه خاطرات بسیاری از مردان و زنان دوره‌ی معاصر بیانگر این نکته است که زبان فارسی زبان آموزشی اصلی همه‌ی ایرانیان بوده است.[23] کمتر اثری است که میراث تاریخی یا ادبی مناطق گوناگون ایران را به زبانی به‌جز فارسی ثبت کرده باشد؛ تنها گاه می‌توان آثار معدودی را در اشعار برخی شعرای محلی به زبان‌هایی چون ترکی، کردی و بلوچی پیدا کرد.

این نکته به هیچ‌وجه به منزله‌ی تحقیر زبان‌های محلی ایرانی نیست، بلکه بدان مفهوم است که زبان فارسی انتقال‌دهنده‌ی میراث تاریخی، سیاسی، ادبی،‌ فلسفی و دینی همه‌ی ایرانیان در سراسر ایران‌زمین بوده است. برای نمونه، آثار تاریخی مربوط به تاریخ مناطق کردنشین ایران و یا ایلات و طوایف یا امیرنشینان کرد، یعنی شرفنامه بدلیسی، حدیقه ناصریه، زبده‌التواریخ سنندجی و سیرالاکراد و تحفه ناصری به زبان فارسی نوشته شده است.[24] کتاب سفینة تبریز، که در ۷۲۱ هـ.ق نوشته شده است، فهرست بیش از ۲۵۰ کتاب موجود در کتابخانه‌های تبریز آن دوران را ثبت کرده است که اکثر آن‌ها به زبان فارسی و یا عربی است و هیچ ذکری حتی از یک اثر منظوم و منثور ترکی در آن نیست.[25]

همچنین بسیاری از شعرای محلی بلوچ، اشعار و آثار منظوم خود را به زبان فارسی سروده و در مجموعه‌هایی به نام دپتر (دفتر) شعر جمع‌آوری می‌کردند.[26] بدین ترتیب، ادعای گروه‌های قوم‌گرا و برخی پژوهشگران سیاسی مبنی بر برانداختن نهادهای آموزشی زبان محلی اساس چندانی نداشته و هیچ مدرک و سند معتبری ندارد.

… فارسی به واقع از سوی همه‌ی ایرانیان در دوران پس از اسلام به مثابه‌ی زبان ملی (آموزشی و اداری) کشور شناخته می‌شده و هیچ‌یک از دولت‌های ایرانی پس از اسلام سیاست تحمیلی خاصی برای ترویج آن نداشته‌اند. از آنجا که مسئله‌ی زبان از اواسط قرن بیستم میلادی در ایران تبدیل به یک مسئله‌ی سیاسی شد، و نخبگان سیاسی محلی تحت حمایت بازیگران نظام جهانی به سیاسی کردن زبان‌های محلی و تبدیل آن به ابزارهایی علیه یکپارچگی سرزمینی، تمدنی و فرهنگی ایران پرداختند، بحث‌هایی در مورد تحمیل زبان فارسی و ریشه‌کن ساختن زبان‌های محلی از سوی دولت‌های ایران مطرح شد که با واقعیات تاریخی و سابقه‌ی زبان فارسی در مناطق تحت سکونت اقوام ایرانی قابل‌تطبیق نیست. از آنجا که مخالفان میراث تاریخی، سیاسی، فرهنگی ایران و نیز بازیگران جهانی و منطقه‌ای و نخبگان قوم‌گرای تحت حمایت آن‌ها تمامی تلاش خود را متوجه تضعیف زبان فارسی به مثابه‌ی زبان ملی ایران کرده‌اند و از این طریق درصدد مخدوش‌ساختن هویت تاریخی و فرهنگی ایران و درهم‌کوبیدن وحدت ملی آن برآمده‌اند، حفاظت از زبان فارسی به مثابه زبان ملی همه ایرانیان یکی از وظایف اصلی دولت‌ها، نخبگان و پژوهشگران ایرانی شمرده می‌شود.

پ. میراث معنوی ایران (دین)

دین از عمده‌ترین عناصر هویتی جامعه بشری است و در ایران نیز دین نقش مهمی در هویت ایرانی و تداوم سرزمینی کشور داشته است.

***

پانوشت‌ها

[1] – درباره‌ی اهمیت سرزمین به عنوان عنصر هویت ملی بنگرید به:

Anthony D. Smith, Myths and Memories of the Nation, Oxford: Oxford University Press, 1999, pp. 150-163.

هایدگر فیلسوف برجسته‌ی قرن بیستم نیز برای سرزمین به عنوان عنصر مهم هویت ملی نقش محوری در نظر گرفته است. بنگرید به:

جهانگیر معینی علمداری، «تجلی وجدان تاریخی در بوم: هایدگر و سرچشمه‌های تاریخی-مکانی هویت»، در فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۴ (زمستان ۱۳۸۱)، صص ۲۹-۹.

[2] – در این زمینه بنگرید به:

بهرام فره‌وشی، ایران‌ویچ، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴.

[3] – واژه‌ی ایران‌ملک در برخی از متون کلاسیک تاریخی و ادبیات ایرانی ذکر شده است. مثلاً در این شعر مسعود سعد سلمان:

امروز جهان بهار از ایران‌ملک است      میدان همه پرنگار از ایران‌ملک است

رامش چو گلی ببار از ایران‌ملـک        افروخته شه کنار از ایران‌ملـک است

***

بر چرخ فتاده نور ایران‌ملک اسـت        و انـدر هر دل، سرور ایران‌ملک است

شادی همه از حضور ایران‌ملک است      بفزا به طرب که سور ایران‌ملک است

بنگرید به: دیوان مسعود سعد سلمان، به کوشش رشید یاسمی، تهران: امیرکبیر ۱۳۶۲، ص ۶۹۸.

[4] – درباره‌ی اهمیت سرزمین و مرزهای ایران در دوره‌ی معاصر و اصطاح «ممالک محروسه‌ی ایران» بنگرید به:

Firuze Kashani Sabet, Frontier Fictions: Shaping Iranian Nation, 1804-1960, princetion, NJ. Princeton University Press, 1999;

و نیز خلاصه‌ای از بحث مذکور در:

فیروز کاشانی ثابت، «جغرافیای وطن»، فصلنامه‌ی فرهنگی و اجتماعی گفتگو، ش ۲۱ (پاییز ۱۳۷۷).

[5] – G. Gnoli, the Idea of Iran.

[6] – نظامی گنجوی، منظومه‌ی هفت‌پیکر نظامی گنجوی، تهران: ابن‌سینا، ۱۳۴۴.

[7] – برای نمونه بنگرید به: احمد اشرف، هویت ایرانی، ترجمه‌ی حمید احمدی (در دست چاپ)؛ فریدون اللهیاری، «بازنمایی مفهوم ایران در جامع‌التواریخ رشیدالدین فضل‌الله همدانی»، فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۵ (۱۳۸۲)، صص ۶۹-۴۷ ؛ اسماعیل حسن‌زاده، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۵، ۱۰۱-۶۹.

[8] – اسطوره به عنوان عنصر مهم هویت ملی، در نوشته‌های نظریه‌پردازان برجسته‌ی مسائل ناسیونالیسم و هویت ملی نیز بازتاب یافته است. برای نمونه بنگرید به:

Anthony D. Smith, Myths and Memories of the Nation.

[9]– شاه اسماعیل در یکی از سخنرانی‌های خود به مناسبت تاج‌گذاری‌اش در تبریز خود را چنین خوانده بود: «من خداوندگار و پادشاه هستم. به راستی که فرزند حیدرم، فریدونم، کیخسروم، جمشیدم، رستم پسر زال هستم» بنگرید به:

Fillipani –Ronconi, “Tradition of Sacred Kingship in Iran” in Gearge Lenczowski, Iran under pahlavis, Stanford: Stanford University Press, 1978, pp.79-80.

[10] – درباره‌ی بازتاب تاریخ اسطوره‌ای ایران در اندیشه و شعر مولوی بنگرید به: علی شریعت کاشانی،‌ «چهره‌های اسطوره‌ای و بن‌مایه‌های باستانی در شعر مولوی»، فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۳، (پاییز ۱۳۸۰)، صص ۴۹-۹.

[11] – در تاریخ سیستان، از نخستین نوشته‌های تاریخی پس از اسلام که به زبان فارسی نوشته شد، به پیوند میان اساطیر ایران باستان و ایران پس از اسلام اشاره شده است. بنگرید به: مهدی صلاح، «هویت ایرانی از منظر تاریخ سیستان با تکیه بر نقش صفاریان در بازسازی هویت ملی» فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۶ (۱۳۸۲)، ۶۵-۳۵.

[12] – درباره‌ی اهمیت تاریخ ایران باستان به عنوان شاخصه‌ی هویت ملی ایرانی در نوشته‌های کلاسیک عربی و فارسی صدر اسلام، بنگرید به:

حمید احمدی، «هویت ملی ایرانی در گستره‌ی تاریخ» فصلنامه‌ی مطالعات ملی، شماره‌ی ۱۵ (۱۳۸۲) ۴۷-۹.

[13] – مهرداد بهار،‌ احمد تفضیلی و کتایون مزداپور از این جمله‌اند، بنگرید به: مهرداد بهار، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۳، صص ۱۳۷-۱۱؛ «میزگرد هویت ملی، پیشینه‌های اساطیری»، کتاب ماه هنر، شماره‌ی ۵۲-۵۱ (آذر و دی ۱۳۸۱) صص ۱۴-۳؛ و نیز «هویت ملی و آیین‌های اساطیری» کتاب ماه هنر، شماره‌ی ۵۶-۵۵ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۲) ص ۱۰-۴.

[14] – در مورد این نویسندگان غیرایرانی و آثار آن‌ها پیرامون اساطیر ایران بنگرید به: حمید احمدی «هویت ملی ایرانی در گستره‌ی تاریخ» صص ۲۲-۱۷.

[15] – در این زمینه،‌ یعنی تأثیر تمدن و فرهنگ ایران باستان بر خلافت اسلامی، بنگرید به: کتاب معروف جرجی زیدان، پژوهشگر برجسته‌ی معاصر عرب، تاریخ تمدن اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۲؛ درباره‌ی اشاره‌ی نویسندگان عربی-اسلامی به تأثیرپذیری دولت‌های اموی و عباسی از ایران باستان، به‌ویژه دولت ساسانی، بنگرید به:

دکتر ذبیح‌اله صفا، دورنمایی از فرهنگ ایرانی و اثر جهانی آن، تهران، انتشارات هیرمند، ۱۳۷۵، صص ۱۰۱-۲۴.

[16] – درباره‌ی اندیشه‌ی شاهی آرمانی و اندیشه‌ی سیاسی ایران باستان بنگرید به:

-Ronconi.op.cit., 51-83:

-C.E. Bosworth, “The Heritage of Rulership in Early Islamic Iran and Search for Dynastic Connections with the Past,” in C. E. Bosworth, the Medieval History of Iran and Afghanistan and Central Asia (London: Variorum Reprints, 1977).51.

-فرهنگ رجایی، تحول اندیشة سیاسی در شرق باستان، تهران: قومس،‌ ۱۳۷۵، صص ۶۸- ۱۱۵.

[17] – درباره‌ی فره ایزدی بنگرید به:

احسان یارشاطر، داستان‌های ایران باستان، چاپ نهم،‌ تهران، انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۷۹، صص ۴۹-۳۱.

[18] – در فلسفه‌ی سیاسی ایران باستان، خارج شدن پادشاه از عدالت باعث دور شدن فره ایزدی از او شده و اندک‌مدتی بعد آشوب و ناآرامی ایران را فرامی‌گرفت و با مرگ پادشاه دوره‌ای از آشوب‌ها در پی می‌آمد و سرانجام سلسله‌ای به جای سلسله‌ی پیشین قدرت را به دست می‌گرفت.

خارج شدن جمشید از عدل و فروتنی و نیز دور شدن فره ایزدی از اردوان پنجم اشکانی و تعلق آن به اردشیر بابکان از آن جمله است.

بنگرید به:

صادق هدایت، زند و هومن بسن و کارنامة اردشیر بابکان، تهران: انتشارات جاویدان، ۲۵۳۷؛ درباره‌ی خلاصه‌ی کارنامه‌ی اردشیر بابکان بنگرید به:

یارشاطر، پیشین، صص ۱۳۷-۱۰۷.

[19] – درباره‌ی شاهنامه‌های قبل از فردوسی بنگرید به:

مرتضی ثاقب‌فر، شاهنامة فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، تهران: انتشارات معین و نشر قطر ۱۳۷۷، صص ۸۹-۳۹؛

پرویز اتابکی، مقدمة شاهنامه فردوسی، به تصحیح پرویز اتابکی، تهران نشر فروزان، ۱۳۷۸؛

درباره‌ی ترجمه‌های گوناگون خدای‌نامه‌های دوره‌ی ساسانی از پهلوی به عربی که زمینه‌ی سرودن شاهنامه شد، بنگرید به:

حمید احمدی، «هویت ملی ایران در گسترة‌ تاریخ.»

[20] -در این‌باره، شاهنامه‌ی فردوسی از آغاز تا به امروز بیشترین نقش و گسترده‌ترین نفوذ را میان مردم ایران داشته و زمینه‌ی آشنایی آن‌ها با هویت ملی خود را فراهم ساخته است. درباره‌ی نقش شاهنامه و تأثیر آن در آشنایی مردمان ایران امروزی با تاریخ و هویت ملی ایران بنگرید به:

ابوالقاسم انجوی شیرازی، مردم و شاهنامه، تهران: رادیو تلویزیون ملی ایران، ۱۳۵۴.

[21] – بنگرید به: دکتر محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران: توس، ۱۳۸۰، صص ۱۰۰-۵۱.

[22] – برای اطلاع از دعاوی قوم‌گرایانه دربارة تحمیل زبان فارسی بر اقوام ایرانی و غیرتاریخی بودن آن بنگرید به:

حمید احمدی، «دولت مدرن و اقوام ایرانی: نقد پارادایم‌های رایج»، دولت مدرن در ایران، به کوشش رسول افضلی، قم: انتشارات مفید، ۱۳۸۶.

[23] – برای نمونه، درباره‌ی رواج زبان فارسی به عنوان زبان اموزشی در آذربایجان ایران و قفقاز بنگرید به:

-ایرج افشار، ‌زبان فارسی در آذربایجان، تهران: بنیاد دکتر افشار، ۱۳۶۸.

-مصاحبه با مفتون امینی در شوکران، شماره‌ی ۹ (شهریور و مهر ۱۳۸۲)، صص ۷-۶.

-جمشید علیزاده، گفت‌وگو با شهریار، تهران، نگاه، ۱۳۷۹:

-ابراهیم صفایی، گزارش‌های تاریخی علاءالملک، تهران: ‌گروه انتشاراتی آباده، ۱۳۶۲، ص ۹.

-فرانسوا ژرژن، «احمدآقا اوغلو در فرانسه ۱۸۹۴-۱۸۸۸، سرآغاز فعالیت‌های یک روشنفکر آذربایجانی»، قفقاز در تاریخ معاصر، به کوشش کاوه بیات، تهران: ‌شیرازه، ۱۳۷۷، ص ۹.

نه تنها اولین نشریات چاپ تبریز به زبان فارسی بود، بلکه بخش اعظم روزنامه‌ها و نشریات عصر مشروطه و پس از آن نیز به زبان فارسی منتشر می‌شد. درباره‌ی شرح و نام این نشریات بنگرید به:

-عبدالحسین ناهیدی آذر، تاریخچة روزنامه‌های تبریز درصدر مشروطیت، تبریز: تلاش، بی‌تا.

-منصور رفیعی، انجمن:‌ ارگان انجمن ایالتی آذربایجان، تهران: نشر تاریخ اسلام، ۱۳۶۲، صص ۲۲-۱۷.

[24] – عمده‌ترین کتاب‌های مربوط به تاریخ کردستان به زبان فارسی نوشته شده است؛ بنگرید به:

-شرف‌خان بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، تهران: علمی، ۱۳۴۴؛

-عبدالقادر رستم بابایی، سیرالاکراد (در تاریخ و جغرافیای کردستان)، به اهتمام محمد رئوف توکلی، تهران: توکلی، ۱۳۷۷؛

-علی‌اکبر وقایع‌نگار، حدیقه ناصریه (در جغرافیا و تاریخ کردستان) به تصحیح محمد رئوف توکلی، تهران، توکلی، ۱۳۶۴؛

-میرزا شکراله سنندجی، تحفه ناصری (در تاریخ و جغرافیای کردستان)، به تصحیح دکتر حشمت‌اله طبیبی، تهران: امیرکبیر. ۱۳۷۵؛

-میرزا عبداله سنندجی، تذکره حدیقه امان‌اللهی، به تصحیح دکتر ع. خیامپور، تبریز: دانشگاه تبریز،‌ ۱۳۶۴.

[25] – بنگرید به:

-ابوالمجد تبریزی، سفینه تبریز، به کوشش نصراله پورجوادی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۲؛ درباره‌ی این کتاب و شرح آن بنگرید به:

نصراله پورجوادی، اشراق و عرفان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۰، صص ۲۲۳-۲۱۱.

[26] – بنگرید به:

Muhammad sardar khan Baluch, The History of Baluchi Race and Baluchistan, Queta: Baluch Academy, 1977, pp. 197-214.

برگرفته از: حمید احمدی، بنیادهای هویت ملی ایرانی (چهارچوب نظری هویت ملی شهروندمحور)، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۸.